دو فرم اصلی که در آن میتوان یک بازی ویدیویی را قسمتی از جهان هنر دانست بازیهای هنری و گیم آرت است. هرچند نمیتوان این دو را شاخههایی کاملا مجزا دانست چرا که همپوشانی بسیاری در این دو شاخه مشاهده میشود.
همگام با روند تولید بازیهای هنری، مفهومی دیگر تحت عنوان «گیم آرت» نیز مطرح است که «مورگانا» (morgana) آن را اینگونه شرح میدهد:
گیم آرت دقیقا همان چیزیست که نامش بیان میکند. صحبت از هنر است، با تمام استفادهها، سو استفادهها و حتی استفادههای نادرستش، متریال و زبان هنری بازی چه در دنیایی واقعی چه دنیایی دیجیتال/الکترونیک یا تلفیقی از هر دو، همه و همه قسمتی از هنر است.
تصویرسازی، زیباییشناسی، نظام بازی ، نرمافزار و موتور بازی هر کدام میتوانند وسیلهی این ابراز هنری باشند؛ و یا زبان بازی میتواند به بستری برای خلق روایت نزدیک شود.تعریف مذکور اساسا به این معناست که گیم آرت شامل هر بروز هنریای که از قالب بازی ویدیویی بهره جوید و یا اعمال تغییرات در بازیای موجود با هدف هنری است. در حالت دوم بازی منبع الهام هنرمند قرار میگیرد و هنرمند به منظور داشتن و نزدیک ساختن جنبههای مختلف بازی و فرهنگ آن میپردازد.
یکی از سادهترین نمونههای گیم آرت گونهایست که هنرمند در آن از حالات هنر و فرهنگ بازیهای ویدیویی در جهت هدف خویش بهره میگیرد. این گونه از آثار اغلب در قالب فرمهای سنتی هنر مانند نقاشی، طراحی، عکاسی، فیلم و یا ویدیو اجرا میشوند. نمونهای از هنرمندانی که آثار خود را به فرهنگ بازی اختصاص دادهاست، نقاش و هنرمند رسانه «میلتوس مانتاس» (Miltos Manetas) است. وی دو مجموعه مستقل از کارهایش را در رابطه با بازیهای ویدیویی خلق کردهاست. مانتاس در مجموعهی خود انسانهایی را در حال بازی کردن به همراه کنسولها و دستهها و دیگر وسایل بازیهای ویدیویی نقاشی کردهاست.
سه نمونه از آثار مانتاس:
نمونهی واضحتر مجموعهای از فیلمهای کوتاه اوست که بازی ویدیویی را که خود در حال انجامش بوده، بیهیچ تغییری ضبط کردهاست.این ویدیوها متشکل از المانهای بازیست و نامهایی بر خود دارد که گویای اختلافی زیاد با محتوای اصلیست.
به عنوان مثال یکی از ویدیو ها به نام «سوپر ماریو خفته»(Super Mario Sleeping) ، شامل کارکتر ماریو در بازی سوپر ماریو ۶۴ است که به مدت ۲ دقیقه زیر یک درخت ختفهاست!
در این ویدیوها افرادی که پیشتر بازی اصلی را انجام دادهاند مخاطب قرار داده میشوند زیرا تطبیق تجربهی بازی اصلی با اثر منجر به درک شوخ طبعی هنرمند میشود و مخاطب باید موقعیت اصلی در بازی را به یاد داشتهباشد. این خود باعث مواجهه با مسئلهی دیگریست. مخاطب باید تجربهی خود از بازی اصلی را به یاد داشته باشد اما در مواجهه با اثر واقعهی اصلی اهمیت خود را از دست میدهد و هنرمند است که روایتگری را بر عهده میگیرد. مانتاس هنر خود را به بازیها اختصاص داده و امیدوارست که آثارش قدمی در جهت فهم این فرهنگ باشند.
نمونهی دیگری از تاثیرات ویدیو گیم بر آثار هنری را میتوان در ، «ماهی شناسی فوق پیشرفته» (Ichthyologist Advanced) خلق شده توسط «پاول کاتانزه»(Paul Catanese) در سال ۲۰۰۳ دید. در این اثر و برخی دیگر از آثارش، وی از گیم بوی ادونس(Game Boy Advanced) استفاده میکند. ایدهی اصلی استفاده از این وسیله از علاقهی هنرمند برای استفاده از وسیلهای دستی که قابلیت نمایش بازیهایی ساده را در قالب حلقههای تکرارشونده داشته باشد نشآت میگیرد. چنین وسیلهای همچنین قابلیت نمایش در گالری را با دشواری اندکی داراست. استفاده از گیم بوی ادونس گزینهی عملی تری به نسبت ساخت یک کنسول بازی توسط هنرمند بود، و قیمت پایین دستگاه اجازهی تجربهی زیادی را به هنرمند میداد. استفادهی او از گیم بوی ادونس در این پروژه الهام بخش هنرمند در آثار بعدیش بود. وی میگوید:
آنچه ابتدا تنها راه حلی برای نمایش چند کانال ویدیویی بود به منبعی از الهام بدل شد که من با آن خود را در حال تصور کردن یک گالری، که میتوان آن را در جیب خود جای داد، یافتم. یک تآتر که در کف دست جا میشود، و کتابهای الکترونی تزیین شده با شکوه نقاشی طومارهای چینی…
کاتانزه پس از آن از گیم بوی ادونس در دو پروژه دیگر خویش نیز استفاده کرده است.
یکی از رایج ترین فرم ها در گیم آرت چیزیست که «حالت هنری» (art modding) نامیده میشود. حالت هنری زمانیست که هنرمند یک بازی موجود را تغییر میدهد و با اعمال تغییرات در کد و موتور بازی منجر به اثری متفاوت، اقلب با هدف بیان پیامی خاص میشود.
نمونه ای از حالت هنری «ولوت استرایک» (Velvet-Strike) اثر «ماریا شیندلر» (Marie Schleiner) است.این حالت برای بازی کانتر استرایک و در دورهی ابتدایی ریاست جمهوری جورج بوش، در طی سیاستهای جنگ با تروریسم و اعتراضات ضد جنگ طراحی شد. بازی کانتر استرایک یک بازی جنگیست که در آن بازیکن ها تروریست ها را نابود میکنند.این رویکرد بازی هنرمند را به خلق حالت بازی ولوت استرایک سوق داد که در آن بازیکنان میتوانند تصاویری با مزامین ضد جنگ را دانلود کرده و آنها را در فضای بازی کانتر استرایک مثل گرافیتی بر روی دیوار اسپری کنند. هدف فراهم اوردن فضایی برای بازیکنان برای ابراز حس دوگانهی خود در علاقه به خشونت در فضای مجازی بازی و نفرت از آن در فضای واقعی ایست.
این تغییر گرافیتیها به تصاویر ضد جنگ به بازیکن این امکان را میدهد که در کنار لذت از خشونت در فضای مجازی بازی، همچنان از خشونت در جهان واقعی مانند جنگ متنفر باشد.
نمونهی دیگر حالات هنری بازی«آدام کش» (Adam Killer) ساختهی «برودی کاندون» (Brody Condon) در سال ۱۹۹۹ است که این اثر را با اعمال تغییرات بر بازی «نیمه جان – Half Life»خلق کردهاست. در این اثر تعدادی شخصیت کاملا همانند شخصیت اصلی بازی که ادم نام دارد، در حالی که لباسی سفید بر تن دارند بیحرکت در اطاقی ایستادهاند. هدف بازی درست همان چیزیست که عنوان گویای اوست. بازیکن میتواند تمام ادمها را بکشد. کاندون دربارهی استفاده از رنگ سفید و دلایل زیباشناسانهی آن اینچنین عنوان میکند:
احساس کردم رنگ سفید تضاد خوبی با خون دارد، همچنان که در بازی شخصیت ها با سلاح های مختلف کشته میشوند یک اختلال تعبیه شده در کد بازی باعث تغییر فضا به بافتی خونین و آشفته میشود.
هدف هنرمند بازسازی احساسات یک قاتل برای بازیکن و همچنین تمایز بین خشونت در بازی و خشونت در فضای واقعیست.
این بازی همچنین زمینهای را برای افراد برای تخلیه استرس ایجاد کردهاست؛ از آنجا که تخلیه خشم بر موجودیتی مجازی قطعا گزینهی بهتری نسبت به سرکوب آن و احتمال بروز آن در فضای واقعیست. این بازی میل انسانها را به کشتن مورد سوال قرار میدهد. بازی پیام خود را با ایجاد امکان ارتکاب به قتل بدون هیچ هدف خاصی در بازی منتقل میکند.
2 دیدگاه
Silver Assassin
پیش زمینه ای داشتم قبلا در این مورد ولی ممنون بابت مطلب
سید احمد مصطفوی
سپاس فراوان بابت وقتی که گذاشتید برای مطالعهی مقاله