سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان و همراهان گیمشاتی عزیز. با قسمت دوم از مجموعه مقالات نیرویی قدر به نام روایت در خدمت شما خواهیم بود و این مرتبه سراغ یکی از مخلوقات عجیب و بزرگ داستان سرایی در سنوات گذشته یعنی بازی The Last Door خواهیم رفت که در زمینههای متعدد روایی، مرزهای مختلفی را به راحتی میشکند.
شاید کمتر کسی فکر بزرگ جلوهکردن عنوانی مستقل که با بودجهای اندک و عموما شخصی ساخته شده را در سر خود پرورش دهد. هضم موفقیت اثری که اسم ناشرهایی کله گنده را یدک نمیکشد و پشتش به کمپانیهای چندصد میلیاردی (که شناخت خوبی از آنها داریم!) گرم نیست، اغلب برای عموم گیمرها کار راحتی نخواهد بود. صرفا بابت انتقال آگاهی باید گفت چندین سال است که اوضاع کمی متفاوتتر از گذشته جلوه مینماید و دیگر توپ و میدان فقط دست سریالیسازهای اسیر تکرار نیست و استودیوها به همراه بازیسازان از نقاط مختلف دنیا، لاک تدافعی و عقب نشین خود را کنار زدهاند و به تولید محصول مشغول هستند. به قدری این هنر هر روز خود را آکنده از محدودیت میسازد که مسیر خلق آثاری بزرگ و مملو از حرف برای تیمهای خلاق و خوشفکر هموارتر شده است. حال میتوان در کنار تمام رنگ و لعابهای بیروح این روزها و هیجانات نسل جدید بازیکنان لذت انجام بازی، قصههای عظیم و تکاندهنده و شاید کمی زیادتر از حد مجاز واژه زندگی را بیش از پیش حتی میان تمام مشکلات وارده همراه عشق بیشتری درک و تجربه کرد.
بازی The Last Door نخستینبار در سال ۲۰۱۳ برای پیسی، اندروید و سایر پلتفرمها نظیر مکینتاش و.. به عرضه عمومی گذاشته شد که میتوان آنرا از بهترین ساختههای تیم مکزیکی و بسیار ایدهپرداز «د گیم کیچن» (The Game Kitchen) دانست. بازی در دو فصل تا به امروز منتشر شده که مراحل فصل اول از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴ و فصل دوم از اواسط ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶ به شکل مداوم انتشار یافته است.
داستان دقیقا از جایی آغاز میشود که «آنتونی بیچفورث» به دلیل مشکلات روحی و زندگی شخصی با همسر خود پس از نوشتن نامهای که حکم وصیت را دارد، دوست قدیمی خود را فرا خوانده و در نهایت اقدام به دار زدن میکند. پیش درآمد بازی اندازهای هولناک آغاز میشود که مخاطب متوجه خواهد شد که با اثری جدی و چند لایه مواجه است. پس از این مقدمه بازی آغاز میشود و کنترل شخصیت محور یعنی «ارمیا دویت» در اختیار بازیکن قرار خواهد گرفت. قصد اسپویلکردن و لو دادن قصه را به هیچ عنوان ندارم اما قرار است کمی زوایای روایت بکر بازی The Last Door را از جهات و لایههای مختلف شکاف دهیم.
هسته اصلی قصه ارتباط مستقیم بین اتفاقات مشهود و چراییهای متعدد است که لحظهای از بین نمیرود. ارمیا پس از یافتن جنازه دوست صمیمی دوران مدرسه خود، از لحاظ روحی و روانی دچار اختلالاتی مبهم میگردد که در روند شکلگیری شخصیت او و گذشته این دو فرد تاثیر گذار خواهد بود. بازی The Last Door یک پسزمینه تیره و کلاسیک دارد که با توجه به دوره زمانی وقایع برمیگردد به عصر ویکتوریایی و انگلستان قدیم. این انتخاب لوکیشن و محیط کمک بسیار وافری به احساس طبیعیبودن رخدادها و فضاسازی داستان کرده است. ارمیا برای یافتن دلایل و علت نگارش کلمات آنتونی پیش از به دار آویختهشدن و همچنین علل مرگ او راهی اماکن مختلف میشود. یافتن افراد قدیمی برای پاسخدادن به سوالات وارده، جمعآوری مدارک و دستنوشتههایی که گرهگشا هستند، دیدار با مدرسه قدیمی که ارمیا و آنتونی در آن مشغول به تحصیل بودهاند و… از اتفاقاتی است که در طول فصل نخست مدام در حال شکلگیوی و افزایش هستند تا شاید در انتها این پازل اصطلاحا لاینحل، تکمیل و آخرین درب گشوده شود. بازی The Last Door نوع روایت خاص خود را دارد و شاید عدهای اصلا از تجربه هنری این اثر لذت نبرند. ممکن است دیالوگ و مونولوگهای صامت بازی که فقط به شکل متون متعدد در صفحه نقش میبندند تا قصه را آرام آرام تعریف نموده و گاهی به منظور تاثیر بیشتر ریتم گرفته و حادثه بیافرینند، برای برخی جالب نباشد اما برای عاشقان سبک ماجرایی آن هم از نوع کلاسیکاش که عادت به کشف چراییها دارند و گوشی آغشته به داستانهای مهم و عمیق، قرارگیری میان صدای ارابههای عصر ویکتوریایی همراه با یک روایت اساسی از بهترین اتفاقات زندگی گیمی آنها خواهد بود.
اصل مهمی در بازی The Last Door وجود دارد و آن نیز مملو از محتوا بودن در کناره همهفهمی خاص خود است که همین امر به تنهایی میتواند مخاطبین بیشتری را به پای تجربه این عنوان بنشاند. بازی فقط در زمینه شخصیتپردازی و درونمایه داستان از برگ برنده برخوردار نیست و عوامل متعددی کنار یکدیگر قرار گرفتهاند تا حال شاهد یکی از بهترین عناوین قصهگو در چندسال اخیر باشیم. مانند بسیاری از آثار ماجرایی، محیط و عوامل بیرونی از اهمیت و نقش والایی برخوردار هستند که بازیکن را مجاب به جویدن و هضم گوشاگوش محیط پیرامون میسازند. اگر میخواهید به قصد غرقشدن در یک روایت و قصه عمیق و کمنظیر به تجربه بازی The Last Door بنشینید، نباید به منظور اتمام مراحل و دیدن اسامی سازندگان در انتها فقط راه بروید. نامههای رها شده روی زمین در اماکن مختلف حرفهای مهم و دلنوشته شخصیتهای اصلی و فرعی بازی هستند و گاهی در چند خط چیزهایی را برایتان تعریف میکنند که در روایت خطی بازی قابل مشاهده نیستند و با از دست دادن آنها، چرایی و دلایل خیلی از اتفاقها را درک نخواهید کرد. یادداشتهای روی دیوار که باور پذیری یک محیط قصهگو را تا حد زیادی افزایش میدهند، استتار هدفهای داستان در معماها، یافتن راه پازلها در دستنوشتههای ظاهرا باطله و بسیاری از المانهای داستانپردازی که به جرعت در سطح بسیار بالایی جلوه میکنند. اگر بخواهیم مثالی ملموس را برای عبارات فوق به کار گیریم باید به بررسی یکی از معماهای جالب بازی در فصل اول بپردازیم. در این بخش پیش از رسیدن به مکان مورد نظر که باید مسیر پیش رویتان را با حل معمایی در آن پیدا کنید، نامهای با محتوای چند بیت شعر را مییابید. حال هزارتویی سرشار از مه، دریایی مواج با پرندگانی مهاجر و درختهای پر تعداد پیش رویتان قرار دارد. چیز خاصی از نوع حلکردن این پازل نخواهم گفت فقط اگر به این نقطه از بازی رسیدید، بدانید که این معما با استفاده از همان چند خط شعر به حدی عمیق و نوآورانه حل میگردد که سخت بتوانید حتی مشابهی را برایش بیابید.
فصل نخست بازی The Last Door در چهار اپیزود مختلف خلاصه میشود که پایان آخرین قسمت از آن، دقیقا اتصال حوادث به فصل دوم است. ارمیا بعد باخبر شدن از حادثه ناگواری که برای دوستش آنتونی رخ داده بود و قرارگرفتن در مکانهایی مملو از خاطره و ترس برای یافتن پاسخ سوالات خود دچار توهمات و کابوسهایی شدید گشت که رفتار و اعمال او را تحتالشعاع قرار میداد. دکتر معالج و روانشناس او یعنی «جان وِیکفیلد» در این مدت همراه او بود و با انجام اعمالی برای بهبودی وی و صحبت با او درباره وقایع، سعی در رهایی ارمیا از توهمات وارده داشت. حال در فصل دومی که ارمیا به دلایل مختلفی مفقود شده است، جان وِیکفیلد همراه دوست نزدیک و همکار خود یعنی دکتر «یوهان کافمن» به لندن آمده تا ارمیا ناپدیدشده را پیدا کند و از مشتی چرایی تازه پرده بگشاید!
روند قصهگویی و روایت قدرتمند در فصل دوم بازی The Last Door کماکان وجود دارد. حال شخصیت اصلی بازی دکتر وِیکفیلد بوده (البته در این فصل با آنتونی بیچفورث همان رفیق دیرین ارمیا نیز بازی خواهید کرد) و اینبار مخاطب باید همراه او به ماجراجویی در این سفر لایتناهی بپردازد. در این فصل کماکان شاهد گرهگشاییهای داستان و پرداختن به اتفاقات گذشته شخصیتها در قالب فلشبکهای مختلف خواهید بود که حتی از فصل نخست هم پخته و پر رنگتر جلوه مینماید. دکتر معالج داستان خود دچار مشکلات عدیده و توهماتی عجیب شده است. ارمیایی که ردی از او دیده نمیشود بارها وارد خیال و ضمیر ناخودآگاه وِیکفیلد میشود و با مطرحکردن سوالاتی هولناک، او را دچار سردرگمی شخصیتی و نوعی عقبگرد میسازد و پس از رخدادن این اتفاقات هم از خود و جناب دکتر خونسرد فصل گذشته خواهید پرسید که «آیا مسیر را درست آمدهای؟»
بدونشک در فصل دوم بازی The Last Door پیشرفت داستان و شکل روایی را نسبت به اولین «آخرین در» درک خواهید کرد. متون و دیالوگهای گستردهتر برای شخصیتهای اصلی و فرعی، به تصویر کشیدن گذشته و حوادث پیشین افراد مهم و مختلف در بازی، چالش برانگیزی قصه و عمیقتر شدن از این موارد هستند که کماکان بازی را در زمینه داستان در سطح و رتبه بالایی نگه میدارد. کماکان محیط مملو از حرف، همچنان انتقال قصه و مفاهیم مستتر در آن مابین عوامل بیرونی و فرعیتر و هنوز شنیدن داستانی گیرا از یک شخص، واقعه یا حتی یک بنا، ترکیب شواهد و یافتههای گوناگون با یکدیگر و درنهایت شیرینی هضم یک روایت زنجیروار و بینظیر از ارکان اصلی قصه بازی به شمار میآید. این فصل نیز از چهار اپیزود تشکیل شده است که کاملا به موازات داستان در گذشته حرکت میکند و هر لحظه نیز یکدیگر را تا نقطه پایانی و آخرین در تکمیل میکنند.
میشود در چندین مقاله مختلف و جداگانه عناصر و ارکان موفق بازی The Last Door را نام برد و کماکان راجعبه عمق این اثر هنری صحبت کرد. عنوانی که در زمینه نوع روایت همراه با چینش صحیح دیالوگها، شخصیتهای مختلف و پاسخ چراییهای دنبالهدار مرزهای قصهگویی را جابهجا میکند و دنیایی ویژه را همراه حس ترس و دلهرهای پخته و حسابشده برای مخاطب به تصویر میکشد. اثری که در دو فصل با مجموعا هشت اپیزود که درکل شاید چیزی حدود ده تا دوازده ساعت به طول انجامد جلوه میکند اما بدون شک چندین ساعت حرف نهفته و راز پنهان در عالم غریب خود دارد. اهمیت چندانی ندارد اگر فصل دوم بازی پس از گذشت یک سال از عرضه بر روی دستگاههای اندرویدی و سایتی معتبر، تعداد دانلودهایش از عدد هفصد بالاتر نمیرود زیرا هم خود سازندگان و کشورشان که چندان در زمینه ساخت بازی جدی گرفته نمیشوند، اعتقاد دارند که همان تعداد اندک اگر بازی را درک کرده باشند و لذت گسترده آنرا تجربه، قطعا اتفاق خوبی برای بازیسازان مستقل در آینده خواهد افتاد و مسیر نیز هموارتر خواهد شد.
هر دو فصل بازی The Last Door را میتوانید برای پلتفرمهای مختلف دریافت کنید و از این شاهکار در تمامی زمینهها علاوهبر روایتی قدر لذت فراوانی ببرید.