اکنون که به قسمت چهارم فصل هفتم سریال Walking Dead رسیدهایم، بلاخره ریک و دار و دستهاش خودشان را برای حضور در جلوی دوربینها آماده کردهاند. شاید قسمت چهارم آنطور که انتظار میرفت خوب و قدرتمند ظاهر نشده باشد، اما تقریبا مطمئن هستیم که اتفاقات قسمت چهارم با افتتاحیه تناقضهای زیادی دارد و حتی برای چند لحظه کوتاه هم اتفاقات قسمت اول را مرور نمیکند؛ اصلا مرور که چه عرض کنم، اتفاقات گذشته حتی احساس هم نمیشوند! حضور ریک تنها جذابیتی است که این قسمت از خود بروز میدهد و باید گفت که اینجا، زمانی که به چهارمین قسمت از فصل هفتم سریال Walking Dead رسیدهایم، اکثر اتفاقات برخلاف آن چیزی که انتظار داشتیم پیش میرود. با اینحال در ادامه باید Walking Dead را غرق در کلیشهها ببینیم. پس اگر تا بدین لحظه سوالهای زیادی در ذهنتان بوجود آمده است، در ادامه با ما همراه باشید تا پاسخ خوبی به سوالاتتان بدهیم.
بعد از گذشت سه هفته، اکنون زمانی رسیده است که ریک به خانه برگشته و در جریان یک اتفاق بزرگتر قرار بگیرد. اصلا از همان لحظهای که قسمت جهارم آغاز میشود پیش خود میگویید؛ دوباره نه! برخلاف آن چیزی که تصور میکردیم، الکساندریا در آرامش مطلقی قرار دارد و حتی ریک و فرزندش که یک پایشان لب گور بود، حال و روزشان با گذشته فرقی ندارد؛ اگر چه با ورود نگان به خانه ریک، این آرامش به طور کامل منهدم میشود. اما همین آرامش جای سوال دارد! میشون و ریک انگار نه انگار که چند روز پیش دو همخانواده را از دست دادهاند و کوچکترین حسی در وجود بازیگران به چشم نمیخورد. چرا! درست است که میشون از روی احساساتش تصمیم دارد که کار با اسلحه را یاد گرفته و برای نبردی واقعی آماده شود، اما کجای این موضوع میتواند مخاطبان را از بیآلایش بودن قسمت چهارم غافل کند؟ هیچیک از اعضای گروه ریک به فکر گلن و آبراهام نیستند و تنها چیزی که در ظاهرشان موج میزند، تنفری است که همه ما نسبت به شخصیت روی اعصابِ فصل هفتم داریم. به همین سادگی تکه تکه شدن سرِ آبراهام در جلوی خانوادهاش را فراموش کردید؟ اصلا او به درک، گلن را چه میگویید؟ از تمام اتفاقات افتتاحیه فقط جنبه انتقام آن در ظاهر و باطن گروه ریک به چشم میخورد و عجیب است که به سادگی مرگ دو شخصیت محبوب به فراموشی سپرده شد.
قسمت چهارم توأم با آرامش آغاز میشود؛ البته خوب میدانیم که این آرامش در دنیای Walking Dead زیاد دوام نخواهد آورد و همین طور که مشغول به پیشبینی سرانجام این قسمت هستید، متوجه میشوید که تمامی اتفاقات پیشبینی شده درست از آب در میآیند. پس از اتفاقات مربوط به کینگدام و از آن سو، وقایعی که در قلمروی نِگان به تصویر کشیده شد؛ نوبتی هم باشد نوبتِ ریک و الکساندریا است. اکنون ریک تبدیل به بردهای برای نِگان شده است و آنطور که به نظر میرسد؛ بر خلاف میل باطنی، ریک مجبور است که دستورات نِگان را مو به مو انجام دهد. در این بین اثری از زامبیها نیست؛ همان موجوداتی که بزرگترین تهدید Walking Dead محسوب میشدند و بزرگترین مصیبت این سریال محسوب میشدند. اصلا انگار نه انگار که در این دنیا زامبیها حکمفرمایی میکنند و نِگان، ازیکل و حتی ریک، عضو کوچکی از قلمروی زامبیها هستند. تعجب برانگیز است که در فصل هفتم زامبیها نگون بخت، کوچکترین تهدیدی برای هیچ یک از گروهها محسوب نمیشوند. اما در همین لحظه است که اولین تئوری موجود در مغزتان جرقه میزند! حال این تئوری چه میتواند باشد؟ جواب سوالتان را به زودی خواهید گرفت.
پس از سکانسهای خوابآورِ ابتدای قسمت چهارم، سرانجام نوبت ورود نِگان میشود. بعد از چند روز، اکنون زمان آن فرا رسیده است که نِگان قدرتش را به ریک و از آن مهمتر، کلِ الکساندریا ثابت کند. پس به دری که مال خودش محسوب میشود ضربه زده، افرادی که متعلق به خودش هستند در را برایشان باز کرده و ریک که اکنون سربازی برای نِگان است به تک تک دستوراتش عمل کرده و…! نِگان میداند که ریک از کوچکترین فرصت و حفره موجود برای نابودی او استفاده میکند؛ در نتیجه پیش از موعد برای تخلیه اسلحه خانه عازم الکساندریا میشود. از تشکها گرفته تا اسلحه و دارو، همه را با خود میبرد تا مبادا کوچکترین فرصتی به ریک برای منم منم کردن داده شود! اولین سوال؛ چطور ممکن است با چنین شرایطی ریک را در مقابل نِگان ببینیم؟ در همین لحظه برای دقایقی به فکر NPCهای Walking Dead میافتید و جرقه اولین تئوری فصل هفتم به صدا در میآید. ازیکل تنها شانسِ ریک است، اما قطعا برای پیروزی او کافی نیست؛ در نتیجه به نظر میرسد که پس از گذشت ۶ فصل متوالی، اکنون زمان آن رسیده است که ریک با زامبیهای دنیای Walking Dead بیعت کند! شاید تنها چیزی که میتواند جلوی زامبیها (اعضای گروه نِگان) را بگیرد خودِ زامبیها باشند! در نتیجه سریال تصمیم میگیرد که ریک را به طور کامل خلع سلاح کرده و تنها شانس موجود برای پیروزی او را نابود کند تا شاید بزودی ازیکل را در کنار ریک ببینیم و زامبیها را در مقابل نِگان. زامبیهایی که ممکن است دوست خوبی برای ریک نباشند، اما قطعا برای نابودی نِگان کافی خواهند بود. همهچیز در حد یک تئوری دست و پا شکسته است.
اما موضوع دوم که خبر جدیدی هم نیست، مربوط به شخصیت نِگان است. کسی که تک تک بینندگان با ورودش موی تنشان سیخ میشود! از آن بدتر اخلاق همیار همیشگی او، یعنی لوسیل است؛ شاید نِگان در کمال جدیت اندکی شوخطبعی داشته باشد، اما لوسیل شوخی سرش نمیشود و هر لحظه ممکن است که دوباره تشنه شود. کمی که قسمت چهارم رو به جلو پیش میرود، نِگان دستور میدهد که اسلحه خانه را تخلیه کنند تا تنها کور سوی امیدمان برای نابودی او پوشانده شود. نِگان زمانی که متوجه میشود دو تا از سلاحهای موجود در اسلحهخانه گم شده است، اولیویا را پیش خود نگه میدارد تا اعضای گروه ریک تا آخرین سوراخ موجود در الکساندریا را برای یافتنش زیر و رو کنند؛ لوسیل است دیگر! زیاد شوخی سرش نمیشود.
درل دیکسون از آن دسته شخصیتهای بود که در قسمت چهارم با وجود نقشآفرینی، عملا حضور نداشت. کسی که حتی یک دیالوگ ساده را نیز به زبان نیاورد! پس از این اتفاق اکثر بینندگان به این فکر فرو رفتند که آیا دِرل برای همیشه لال خواهد ماند؟ کسی که میدانیم شکنجههای نِگان تاثیری بر شخصیت او نخواهد گذاشت، اما این را هم میدانیم که او اکنون خودش را مسئول مرگ یکی از اعضای خانودهاش میداند. دِرل از آن دسته شخصیتهایی است که از همان ابتدای سریال تا بدین لحظه نقش یک قهرمان واقعی را بازی کرده و ما پس از فصل اول، او را همیشه در جبههِ کارهای مثبت دیدهایم. حال چطور ممکن است که این عذاب وجدان با چنین شخصیتی تطبیق یابد؟ هنوز پاسخ مشخصی برای این سوال داده نشده است و سازندگان بجای پردازش بیشتر، او را برای مدتی در سکوت فرو بردهاند. با اینحال عدهای معتقدند که او با زبان بیزبانی حرفهایی را به ریک گفته است و به مانند کمیکهای Walking Dead، این گفتگوی مخفی میتواند اولین راز ریک در الکساندریا خوانده شود. تابلوهای Morse Code نیز در اکثر مناطق خانه ریک به بهانههای مختلفی به تصویر کشیده میشد و همین موضوع به راحتی میتواند ریشههای این فرضیه را محکمتر کند.
موضوع بعدی که سریال قصد دارد آن را بدون اشاره مستقیم به مخاطبان خود بگوید؛ عدم حضور مگی در الکساندریا است. کسی که اکنون توسط نِگان مرده فرض میشود و حتی برای لحظاتی ما را هم فریب میدهد. اما هرچه که باشد، مگی در آنسوی میدان درحال تجدید قوا است. مسالهای که جای بحث دارد؛ حضور بیآلایش و خام بعضی از شخصیتها خواهد بود. کارل در یک سکانس کوتاه پایش را به قسمت چهارم باز میکند و در کمال حماقت قصد دارد که اعضای گروه نِگان را از اتاقش بیرون کند؛ آن هم با زور اسلحه! در نتیجه همین موضوع بهانهای میشود برای نگان تا هرآنچیزی که برداشتهاند را دوبرابر کرده و بار بزنند. با وجود خام بودن این سکانس، حضور ریک اندکی کار را جذاب میکند. او که با چشمان خودش مرگ عزیزانش را دیده است، اکنون نمیتواند جلوی احساساتش را بگیرد و از کارل التماس میکند که اسلحهاش را پایین بگذارد تا مبادا نِگان برای سومین بار لوسیل را سیراب کند.
در طول این مدت میشون در ناکجا آباد Walking Dead سعی دارد که کار با اسلحه را یاد بگیرد تا اندکی باور کنیم که برخی از اعضای گروه ریک آن شب را هنوز هم فراموش نکردهاند. با تمامی این اوصاف در این سکانس هیچ محتوایی برای نمایش وجود ندارد و تنها چیزی که در پایان این سکانس خواهید فهمید؛ عدم توانایی میشون در استفاده از سلاحهای گرم است. اما بزرگترین، مهمترین و جذابترین سکانس مربوط به قسمت چهارم فصل هفتم سریال Walking Dead، مربوط به اختتامیه آن است. زمانی که نِگان و افرادش دمشان را روی کولشان گذاشته و شر را کم میکنند؛ میشون سعی دارد که بگوید به هیچ وجه زیر بار دستورات نِگان نخواهد رفت! در اینجا است که سریال یک لحظه بیادماندنی را دوباره برایمان تصویرسازی میکند. زمانی که میشون به ریک میگوید که در صورت فرمانبرداری از ریک، آنها با مردگان بیرون از این دیوارها تفاوتی ندارند و حرفهایش را با این سوال تمام میکند که تا کی قرار است به دستورات نگان عمل کنیم و از اینجا به بعد دریچه بزرگی از خاطراتمان باز میشود. ریک پس از گذشت چند فصل متوالی نام شِین و همسرش را به زبان میآورد. زمانی که ریک در بیمارستان بستری شده بود، شِین با همسرش که ریک را مرده تصور میکرد رابطه برقرار میکند. دوستی که ریک را نجات میدهد، در جریان یک رابطه عاشقانه قرار میگیرد و سرانجام توسط ریک به قتل میرسد. ریک سرش را بالا میگیرد و قصهای را تعریف میکند که در طول این شش فصل به زبان نیاورده بود؛ او میداند که جودیث فرزند شِین است و با قبول کردن این حقیقت سعی دارد که اطرافیانش را حفظ کند. گاهی اوقات مهم نیست که تا چه اندازه در این دنیا تحقیر شوید، حقیقت آن است که برای زنده ماندن باید با حقیقتها رو به رو شد. پس حقیقت آن است که با شرایط فعلی ریک هیچ راهی برای پیروزی ندارد.
سریال شاید نداند که کجای کار است و حقایق دنیای Walking Dead را فراموش کرده باشد، اما خوب میداند که چگونه گذشته را به اکنون متصل کند. ریک عاشقانه جودیث را بزرگ میکند و او را به عنوان فرزند خودش قبول کرده است و دوری از او برایش ممکن نیست. بار مفهومی قسمت چهارم نسبت به سه قسمت گذشته اندکی سنگینی میکند، اما با این حال هنوز هم ممکن است با منطق بسیاری از بینندگان جور در نیاید. جدا از این موارد، ریک در فصل هفتم تبدیل به ماری شده است که از یک سوراخ برای دومین بار گزیده میشود. با توجه به شناختی که از دنیای Walking Dead داریم، تقریبا هیچ شکی نیست که ریک دیر یا زود آرامشش را از دست میدهد و به هر قیمتی که شده ما را به سمت و سوی هدف اصلی فصل هفتم سریال هدایت میکند. ریک آنقدر عصبانی است که در جریان قسمت چهارم بارها سعی میکند که لوسیل را بر روی نِگان فرود بیاورد، اما او خوب میداند که به مانند قسمت اول نِگان قصد آزمایش کردن او را دارد. در نتیجه به ریک فرصت میدهد تا ضربهاش را بزند، اما ریک برخلاف میل باطنی خود هرگز این کار را نمیکند تا یک قدم محکم و رو به جلو را طی کند. ریک مرگ گلن و آبراهام را فراموش نخواهد کرد؛ مخصوصا در این لحظه که حتی با شنیدن اسم آنها نیز خشم تمام وجودش را فرا میگیرد.
همانطور که پیش از این گفته بودیم، سریال قصد دارد که خطوط داستانی بسیاری از شخصیتها را از هم جدا کند؛ کاری که جرقهاش در اواخر فصل سوم به صدا درآمد و اکنون به حد تکاملش رسیده است. رُزیتا که پس از مرگ آبراهام دیگر آن شخصیت قبلی نیست، سعی دارد که به هر طریقی نِگان را از سر راهش بردارد؛ حتی اگر این تصمیم موجب از بین رفتن بسیاری از اعضای خانواده شود. او تصمیم میگیرد که تبدیل به تنها فرد مسلح موجود در الکساندریا شود و منظر بماند که نِگان با پای خودش به مقابل لولههای تفنگش بیایدو کسی که احتمالا در آینده با حرفها و دستورات ریک به شدت مخالفت خواهد کرد. باید دید که تا چه اندازه حضور این شخصیت در فصل هفتم موثر خواهد بود. قسمت چهارم این سوال را بوجود آورد تا شاید در قسمت پنجم به آن پاسخ دهد.
به مانند قسمتهای گذشته، با وجود آنکه سریال حرفهای زیادی برای گفتن دارد، اما همچنان حرف اصلی را نمیزند. روندی که احتمال میرود تا نیمه فصل هفتم نیز ادامه داشته باشد. شاید Walking Dead اندکی خودش را گم کند، اما مسیر صاف و مشخصی که در فصل هفتم برایش مشخص شده است خیلی چیزها را میتواند بهبود بخشد؛ چه بسا اینکه سریال قصد دارد در لا به لای فصل هفتم، وقایع گذشته را به تصویر بکشد و از این طریق به مخاطبانش بگوید که هنوز هم عاقبت Walking Dead را فراموش نکردهاند. باید دید که در آینده چه اتفاقاتی انتظارمان را میکشند. امیدواریم که نویسنده هنگام نوشتن سرانجام ریک، حال و روز خوبی داشته باشد؛ چرا که سریال Walking Dead همواره از عنصر «خشونت» به عنوان یکی از جذابیتهای این دنیای یاد کردهاند. خدا آخر و عاقبت ریک و گروه نگونبختش را بخیر کند.