در ادامه با نقد و بررسی فیلم ساعت پنج عصر در خدمت کاربران گیم شات خواهیم بود. فیلمی که مُهر اولین ساخته مهران مدیری پشتش درج شده و نام این کارگردان، مخاطبان زیادی را به سینماها کشانده است. با ما همراه باشید.
بگذارید در همین ابتدا تکلیف خودم را با مخاطب گیم شات یک سره کنم. نگارنده به عنوان کسی که کاملا با سینمای ایران طلاق عاطفی گرفته، مدتها قبل چهار گوشه سینمای ایران را بوسیده و کنارش گذاسته است. پس از تماشای فاجعه بزرگی تحت عنوان «من سالوادور نیستم» جسارت میخواهد که به خود اجازه سینما رفتن بدهید؛ آن هم زمانی که در نمودار، کیفیت فیلمهای ایرانی (منهای مواردی کاملا استثنا) در رکود کامل به سر میبرد. پس از تماشای فاجعهای مانند من سالوادور نیستم، تصمیم گرفتم که برای همیشه دور سینمای ایران را با ماژیک قرمز خط بکشم؛ علل خصوص سینمای طنز محورش را. چرا که پاسخ حمایتهای پی در پی اینجانب در جایگاه یک بیننده، توهینی به شعور مخاطب ایرانی بود که «من سالوادور نیستم» تنها نمونهای از آن تلقی میشود. با این حال زمانی که از تولید اولین فیلم سینمایی مهران مدیری، پیشکسوت طنز ایران، باخبر شدیم تصمیم بر این شد که یک بار برای همیشه خطای گذشته را دوباره تکرار کنم؛ ساعت پنج عصر قرار بود بهانهای برای آشتی اینجانب با سینمای ایران باشد. ساعت پنج عصر اما در بهترین شرایط، فرسنگها با ایدهآلهای سینمای طنز فاصله دارد. اصلا فرسنگها با ساختهای که کارگردان و نویسندهاش مهران مدیری باشد فاصله دارد. فیلم ساعت پنج عصر در مجموع از هیاهوی بزرگی که به راه میاندازد، وضعیت فاجعهبارتری داشته و کیلومترها با نام مهران مدیری فاصله دارد.
فیلم ساعت پنج عصر آن محتوایی را که بخواهد از سناریو و دست نوشته مهران مدیری یک فیلم سینمایی بسازد برای ارائه کردن ندارد. شاید ما اگر با یک سریال تلوزیونی طرف بودیم، ماجرای شخصیت اصلی داستان کمی برایمان جذابتر جلوه میکرد و این که از کدام نقطه به کجا میرسد، اما حقیقتا چنین سناریویی برای یک فیلم سینمایی که نهایتا میتواند دو ساعت و اندی به طول بیانجامد، مناسب و در خورد شأن مهران مدیری نیست. فیلم درست پایش را در جای پای ساختههای تلوزیونی مهران مدیری میگذارد و همچنان ذات طنز که «انتقاد کردن» باشد را حفظ کرده است. فیلم به هویتش جسارت بخشیده و خود را در جایگاه منتقد قرار میدهد و تصمیم میگیرد که مسائل مختلف جوامع ایرانی را مورد تحلیل قرار دهد؛ این که یک شهروند ایرانی صبحش چگونه شب میشود و در این بین چه اتفاقاتی انتظارش را میکشد. فیلم ساعت پنج عصر درست مانند منتقدی رفتار میکند که در برخورد با یک وضعیت، بیشتر از هر چیزی سکوت پیشه میکند. درست مانند یک مترسک در دل یک باغ بلال! هدف این مترسک ترساندن تهدیدات محیط باغ است، اما او عملا کاری انجام نمیدهد و از اساس، عروسکی بیش نیست. فیلم مهران مدیری شما را به دل برخی از مشکلات جامعه (که جدیدا این وضعیت در سینمای ایران محبوب شده است) میبرد و درست مانند در و دروازه؛ از یک طرف وارد ماجرا میشوید و از طرف دیگرش خارج. در این بین هیچ اتفاقی انتظارتان را نمیکشد و بعضا روند کلی اثر برای بیننده کسالتآور میشود؛ موضوعی که هویتش کاملا با نام مهران مدیری در تضاد است.
فیلم ساعت پنج عصر بیشتر شبیه به یک تبلیغات بازرگانی نسبتا پرخرج است (با توجه به مدیوم سینمای ایران) که هدف و مقصودش نمایش مستندوارانه یک وضعیت در جوامع ایرانی خواهد بود. چنان که فضای کلی این تبلیغات تلوزیونی در قالبی از کلیشه شکل میگیرد؛ باز هم یک قربانی بدشانس در ساختههای مهران مدیری به چشم میخورد. «مهرداد پرهام» که اینبار هم به رسم همیشه (واقعا باید گفت «همیشه»!) سیامک انصاری وظیفه نقش آفرینی آن را به عنوان شخصیت اصلی فیلم بر عهده دارد. فیلم ساعت پنج عصر در ایده آلترین حالت، چیزی بیشتر از دستاوردهای قبلی مهران مدیری را به نمایش نمیگذارد. اگر چه این اثر در طنزپردازی هم ضعفهای انکار ناپذیری دارد. نه یک سیاه نمایی خالص است، نه طنز بیپرده و نه یک انتقاد درست و درمان از وضعیت جوامع ایرانی. هدف و هسته اصلی داستان چنان بیهوده و کم اهمیت به نظر میرسد که احتمالا این موضوع از کم تجربگی مهران مدیری در فیلمنامهنویسی نشات گرفته است. سناریوی فیلم ساعت پنج عصر درست مانند این است که در رابطه با توالت فیلم بسازید! خب در یک نگاه سرویس بهداشتی که حرفی برای گفتن ندارد، اما قصد فیلم ساز این است که کاراکترها در توالت کاری جز استخراج باد معده انجام دهند! اما در واقعیت، برای مخاطب اصلا اهمیتی ندارد که چه اتفاقی در توالتها میافتد؛ چرا که این موضوع در روشنترین حالت، کم اهمیت و بیهوده جلوه میکند. البته این صرفا یک مزاح بود، اما توجه داشته باشید برای موفقیت یک فیلم سینمایی ضرورتا نباید فرمولهای موفق اما تکراری گذشته را دوباره، دوباره و بازهم دوباره تکرارش کرد. این روند از آن موفقیتهای گذشته یک کلیشه مسخره میسازد.
در دورهای که اکثر سینماگران مشکلات اجتماعی را هدف ساختههای خود قرار میدهند، کمبود محتوای سینمایی در این بین جولان میدهد. سینمای ایران امروزه مشکلات اجتماعی را دوست دارد، چون مردم از شنیدنش لذت میبرند. در یک محیط ساکت بنشینند و تا دلشان میخواهد اتفاقاتی که پیشتر سر خودشان هم آمده را تماشا کنند. این سوژه تکراری اینبار هدف مهران مدیری شده است؛ کسی که در انتقاد از وضعیت کنونی جامعه ید طولایی دارد. مهرداد پرهام با بازی سیامک انصاری میبایست تا پیش از ساعت پنج عصر چکهای وامش را پاس کند تا به سرنوشت شومتر از وضعیت کنونیاش دچار نگردد. دست بر قضا شرایط طوری رقم میخورد که او لحظه به لحظه در دام مشکلات بزرگتری گرفتار ششده و از هدف اصلی خود دورتر شود. چیزی که در مابین نقطه شروع و پایان فیلم مهران مدیری به نمایش در میآید، ترکیبی از مشکلات جوامع ایرانی و اتفاقاتی است که برای یک شهروند عادی به وقوع میپیوندد و چیزی بیشتر از آن نیست. سیامک انصاری این بار به عنوان یک شهروند پیش به سوی ناهنجاریهای جامعه لبیک میگوید و در رفتار، شخصیت، منش و دیگر ویژگیهایش هیچ تفاوتی با سیامکهای گذشته ندارد. البته که او به عنوان یک بازیگر، عملکرد بسیار خوبی از خود بجا میگذارد و شاید تیم بازیگری یکی از بزرگترین نقطه قوتهای این ساخته بی سر و ته باشد.
اما چیزی که در رابطه با اولین فیلم مهران مدیری بسیار عجیب به نظر میرسد این است که فیلم ساعت پنج عصر در بهترین حالت حتی طنز خوبی هم ندارد. چیزی که اصلا با هویت ساختههای مدیری مقایرت نداشته و بیننده را متعجب میکند. این فیلم عاری از هر گونه پیچ و خم و ظرافتهای داستانی است. شخصیت اصلیاش درک خوبی به مخاطب نمیدهد، داستانش به شکلی مستندوارانه و از دیدی ظاهرا طنز در مقابل جامعه موضع میگیرد، هیچ پیچ و خمی به فیلمنامه داده نمیشود و در نهایت به سناریویی نسبتا کسالتآور بدل میگردد. فیلم مهران مدیری آنقدر حال و روز بدی دارد که حتی جای امیدواری برای بیننده هم نمیگذارد. البته که فیلم ساعت پنج عصر تمامی ویژگیهای دیگر آثار مهران مدیری را دارد، اما اگر واقع بینانه به هویت این ساخته نگاه کنیم، باید بگوییم که ساعت پنج عصر برای تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی بیش از اندازه سطحی و ساده به نظر میرسد.
درست مصادف با زمانی که اولین فیلم مهران مدیری دهان بسته سخن میگوید و حرف از مشکلات اجتماعی میزند، بیننده برایش سوال میشود که این حجم از اغراق در برخی سکانسها با هدف خنداندن تماشاچیان طراحی و به تصویر کشیده شده است یا خیر؟ که اگر پاسخ مثبت باشد، خلافش به بیننده ثابت میگردد. اگر خیر، پس میبایست تیم نویسندگی را به دلیل ضعف در طنزپردازیها و صرفا اکتفا کردن به ویژگی اغراق سرزنش کرد. چرا که این ویژگی یک تنه نتوانسته از دل یک سکانس تقریبا بیروح، کمی شوخ طبعی ارائه کرده و بیننده را حداقل سرگرم کند. مهرههای شطرنج مهران مدیری هنوز مانند چند سال گذشته (بازگردید به دوران پخش سریال شبهای برره) در جایگاهشان قرار گرفتهاند. سیامک انصاری در میان موجی از هنجارشکنها و مردمانی که حرف حساب تو کتشان نمیرود قرار گرفته و بازهم مانند گذشتهها، همیشه شرایط به نفع این هنجارشکنها تمام میشود. مهرداد پرهام شخصیتی است که از لحاظ درک و فهم اجتماعی در مقایسه با اطرافیانش حکم یک نابغه در میان جمعی از ابلهان را دارد. درست همان ویژگی نخنما شدهِ سریالهای تلوزیونی این کارگردان، اینبار ساعت پنج عصر را به صلیب میکشد و همان فرمول گذشته را دوباره پیاده سازی میکند. غافل از این که برخی از قواعد تلوزیونی، قرار نیست برای مخاطب سینما جذاب باشد. حداقل درحال حاضر این گونه نیست.
اما بد نیست هر چند وقت یک بار، پس از آن که نگاهی به نیمه خالی لیوان انداختیم بخشی از نقاط قوت فیلم را هم در نظر بگیریم. اول از هر چیزی حضور این تیم بازیگری و در صدرشان، نقش آفرینی سیامک انصاری و مهران مدیری، به خودی خود اثر را سرپا نگه داشته است. بازیگرانی که نیمی از خاطرات خوب طنز ایران را مدیون آنها هستیم و چه بسا که بسیاری از اصطلاحات و موقعیتهای پیشین آنها برایمان خاطره شده است و فراموشش نمیکنیم. ساعت پنج عصر در حد و اندازه آنها نوستالوژیک و به یاد ماندنی نیست، اما با قاطعیت میتوان گفت که تیم بازیگری توانستهاند از دل یک سناریوی ضعیف شخصیتهای قابل باور بسازند؛ البته منهای مواردی که بیش از حد در موردشان اغراق میشود. از طرفی اولین فیلم مهران مدیری در مقایسه با فجایعی مانند «من سالوادور نیستم»، «پنجاه کیلو آلبالو» و یا حتی همین «نهنگ عنبر»ی که مدتی قبل رکورد پرفروشترین فیلم تاریخ ایران را شکست، حکم یک آثار باستانی ارزشمند را دارد. چنان چه در ابتدای این نقد و بررسی خواندید، نگارنده با این هدف راهی سینما میشود که باری دیگر بتواند در چهارچوب سینمای ایران دوام آورده و تاحدودی آثار داخلی را دنبال کند؛ ساعت پنج عصر موفق به انجام این کار نمیشود، اما قطعا پشیمانی حاصل از تماشای «ساعت پنج عصر» در مقایسه با آثاری که پیشتر نمونههایی از آن را نام بردیم، بسیار ناچیز است. سینمای ایران به مدیریهای بیشتری نیاز دارد تا در نهایت علاوه بر شناختن ذات طنز، سناریویی قویع را پشتوانه آثارشان کنند. فیلم مهران مدیری در مجموع ساختهای ضعیف اما قابل احترام است.
با قاطعیت نمیتوان تماشای این فیلم را به مخاطب ایرانی پیشنهاد کرد. ما ایرانیها به ندرت میتوانیم آثار قدرتمند سینما را در کشور خودمان تماشا کنیم؛ چه بسا که بسیاری از مخاطبین ایرانی هنوز به سطح و درکی از سینمای جهان نرسیدهاند که ضعفهای «ساعت پنج عصر» برایشان خودنمایی کند. پس چنان چه جزو مخاطبانی هستید که از تماشای «من سالوادور نیستم»، «پنجاه کیلو آلبالو» و «نهنگ عنبر» و امثالهم لذت بردهاند، ساخته مهران مدیری برایتان سرگرم کننده جلوه میدهد. این فیلم هنوز امضای مهران مدیری زیرش ثبت شده و به مراتب ویژگیهای آثار او را به ارث برده است. پس هم آری و هم خیر؛ آری برای مخاطبان ایرانی و خیر برای کسانی که با ساختههای بزرگ سینمای جهان آشنایی داشته و به ذات طنز و ویژگیهایش تسلط یافتهاند. در هر حال ما ایرانیها صرفا برای آن که بستههای چیپس و پفکمان هم تمام شود سر از سینماها در میآوریم؛ تماشا کردن فیلم برای امثال ما جهان سومیها یه سرگرمی صرف است و معمولا آثار هنری خسته کننده جلوه میکند. ساخته مهران مدیری یک فیلم صرفا سرگرم کننده است، جوری که پس از تمام شدنش در رابطه با بستههای چیپس و پفک بیشتر از خود فیلم حرف خواهید زد. قضاوتش با شما.