پایان سریال Game of Thrones نزدیک است و هر چه به زمان انتشار فصل هشتم نزدیکتر میشویم انتظار برای طرفداران سختتر میشود.
سریال محبوب Game of Thrones در حال به پایان رسیدن است و در طول این هفت فصل طرفداران بارها و بارها شخصیتهایی را به عنوان محبوب خود انتخاب کردهاند و امید داشتند که روزی بر تخت آهنین تکیه زنند و تاج پادشاهی را روی سرشان گذارند با این حال مارتین چندان علاقهای به قابل پیشبینی بودن داستان ندارد و تمام سعی و توانش را به کار میبندد تا طرفداران بعد از خواندن آثارش بهت زده شوند. حال پس از تمام قتل و خونریزیها و جنگ و جنایتها سوال اصلیتری مطرح شده و آن این است که آیا در پایان داستان اصلا کسی زنده خواهد ماند که مقام پادشاه را تصاحب کند؟
همانطور که در فیلم Avengers Infinity War گفته شد we’re in the endgame now (ما اکنون در پایان بازی هستیم). در طول هفت فصل سریال Game of Thrones شخصیتهای مختلف جملاتی گفتهاند که تکههای پازل شخصیتشناسی آنها را به هم میچسباند و علاوه بر افزودن بر عمق داستان بینندگان را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
یکی از ویژگیهای مثبت سریال Game of Thrones قابلیت این سریال برای داشتن سخن بزرگان است. از تیریون لنیستر پر حرف گرفته تا استنیس باراتیون سرسخت و بیروح همه و همه جملاتی بر زبان میآورند که سرشار از معنا هستند و در موقعیت خاص خود، ما را با درونیاتشان آشنا میکنند. با این حال که میتوانستیم بیش از ۲۰ لیست فقط با سخنان یک خطی تیریون بسازیم قصد ما پرداختن به آن دسته از جملاتی است که شخصیت درونی کاراکترها را مشخص میکنند. به هر حال این لیستی از سخنانی است که طرفداران سریال Game of Thrones را بیشتر از همه تحت تاثیر قرار داده است.
۸. هیچ وقت فراموش نکن کی هستی…
“هیچ وقت فراموش نکن کی هستی، آن را مثل زره تنت کن، آن وقت دیگر هیچ کس نمیتواند از آن علیه تو استفاده کند.” – تیریون لنیستر
وقتی بخواهیم به محبوبترین شخصیت سریال Game of Thrones اشاره کنیم بدون هیچ شک و تردیدی نام تیریون در ذهن ما نقش میبندد. او جان را با لقب “حرامزاده” خطاب کرد تا به او بفهماند که قبول کردن بخش خجالت آوری از زندگیاش بهتر از فرار کردن از آن است. فیزیک ظاهری خود تیریون به این جمله بار و معنای بیشتری میدهد و بر تاثیرگزاری آن میافزاید تا جایی که جان نمیتواند درست بودن سخن وی را انکار کند. با این کار تیریون بر اعتماد به نفس جان افزود و او را از پیش هم قویتر کرد.
تا قبل از این سکانس حضور شخصیت تیریون کاملا با انتظاری که از او داشتیم یکسان بود او پسر کوتوله و خوش گذران لنیسترها بود که در اوایل سریال چندان محبوب نبودند. ولی پس از شنیدن این سخن از زبان او متوجه شدیم که وی فردی دلرحم است و نسبت به اشخاص آسیب دیده و کسانی که دلهای مهربانی دارند با مهر و عطوفت رفتار میکند. دیدن “کوتوله” در کنار “حرامزاده” حسی را در ما بر انگیخت و آن حس چیزی نبود به جز همدردی.
۷. تمام این بدبختیها…
“تمام این بدبختیهایی که بر سر خانوادهام آمده برای این است که من نتوانستم یک کودک بدون مادر را دوست داشته باشم” -کتلین استارک
ملکه خاندان استارک در جمله بالا صادقانه درباره خود صحبت میکند و سخنان او باعث میشوند که ما او را علی رغم اشتباهات و کمکاریهایش محترم شماریم. در طول حضورش در سریال Game of Throne کتلین از تصمیمات سخت به سمت اشتباهات بد حرکت کرد. از آزاد کردن جیمی گرفته تا تحقیر کردن همیشگی جان اسنو، دزدیدن تیریون و قرار گرفتن در مقابل پرچم داران پسرش راب ما میتوانیم به وضوح مشاهده کنیم که او خود را در موقعیتهای خوبی قرار نمیداد. با این حال ما در این جا به عنوان بیننده سریال او را در حالی میبینیم که به بزرگترین اشتباهش اعتراف میکند. و این اولین بار در سریال است که ما شخصیت واقعی او را بدون نقاب میبینیم.
۶. من آن دختر را دوست داشتم!
من آن دختر را مثل بچه خودم دوست داشتم او خوب بود. او مهربان بود و تو او را کشتی! – داووس سیورث
سر داووس سیورث فرزند یک صیاد خرچنگ بود که تا کشته شدن استنیس وفاداری بینظیری نسبت به او داشت. همه طرفداران از این که او شاهزاده شیرین را دوست داشت خرسند بودند. وقتی که ما فداکاری وی و همچنین صداقت راههایی را که علی رغم گذشته تاریکش در پیش میگیرد تحسین میکنیم. این که او چگونه میتوانست هم بدبین و شکاک باشد و هم، زمانی که با شواهد موثق رو به رو میشد دیدگاه خود را تغییر دهد برای همه ما جالب بود. همچنین این که وی چگونه به عنوان یکی بزرگسال خواندن و نوشتن را آموخت، به عنوان یک ملوان پیر کسی بر او به خاطر نداشتن مهارتهای ابتدایی خواندن و نوشتن خرده نمیگرفت با این حال وی تمام تلاش خود را کرد و بالاخره موفق شد. او همچنین بیشتر از چیزی که باید باشد بامزه است. در زیر به دیالوگ بامزه وی باشیرین باتریون اشاره میکنیم.
شیرین: تو زمانی یک دزد دریایی بودی؟
داووس: نه من یک قاچاقچی بودم.
شیرین: فرقش چیه؟
داووس: خب اگر تو یک قاچاقچی معروف باشی کارت رو به درستی انجام ندادی.
با این حال در این جا بود که او برای همه ما به شخصیتی مهم و احساسی تبدیل شد همین جا بود که وی ما را یاد اشکهایی که هنگام زنده زنده سوختن شیرین ریختیم انداخت. خشم و عصبانیت در درون وی کاملا مشهود بود. اگر وی تا آخر سریال زنده نماند بدون شک اشکهای زیادی برای شوالیه پیاز دوست داشتنی ریخته خواهد شد.
۵. تو دو انتخاب داری…
“تو دو انتخاب داری دوست من، میتوانی همین جا بمانی یا میتوانی با من به میرین بیای، دنریس تارگرین را ملاقات کنی و ببینی که آیا این دنیا ارزش جنگیدن دارد یا خیر.” – واریس
ما از همان ابتدای سریال سعی کردیم که اقدامات اندیشهها و اهداف واریس را تحلیل کنیم تا این جای کار همین که او پس از تمام اتفاقاتی که برایش رخ داده، زنده است هم دلگرم کننده است. او پس از فروخته شدن به عنوان یک برده و خواجه شدن در قاره شرقی اسوس خود را به وستروس میرساند و در نهایت به دربار پادشاه راه مییابد و عنوان ارباب نجواها را در اختیار میگیرد. کارآمدی شخص او به حدی بود که حتی پس از کشته شدن شاه دیوانه رابرت او را عفو کرد و عنوانش را به او بازگرداند. او در سریال کاری کرد که شاید کسی انتظارش را نمیکشید. واریس با فراری دادن کوچکترین لنیستر (هم از نظر قامت و هم از نظر سن و سال) و رفتن به نزد دنریس سعی در ساخت دنیایی دارد که در آن خبری از ظلم و ستم و ترس و وحشت نیست. البته تصور وقوع رسیدن به چنین دنیایی نسبت به آن چه تا به حال در وستروس دیدهایم شاید کمی سخت باشد. با این حال نوع دوستی و نیات خوب هنوز هم جایی در دنیای سریال Game of Thrones دارند. این بدان معنی است که عنکبوت تارهای خود را در فصل آخر سریال خواهد تنید و اگر خوشبینانه به قضیه نگاه کنیم بخشی از چشم انداز او به تحقق خواهد پیوست.
۴. تو نمیدانی من میتوانم چقدر قانع کننده باشم
“تو نمیدانی من میتوانم چقدر قانع کننده باشم” – سالادور سان
سخنان خندهدار خوبی در این مکالمه رد و بدل میشوند ولی متاسفانه ما نمیتوانیم آنها را در این جا ذکر کنیم. خلاصه کلام این است که سالادور سان شیفته ملکه بلوند، سرسی شده است و برنامه دارد تا از او به عنوان بخشی از غنایمش لذت ببرد. شادی و نشاطی که وی جملهاش را با آن میگوید و جواب او به داووس وقتی که وی به این موضوع اعتراض میکند بیشتر از هر چیز دیگری جلب توجه میکند. به گفته خود ارباب دزدان دریایی جذابیت او سرسی را از پای در میآورد. او نقشه دارد تا نه تنها از غنایم اقتصادی جنگ بهره ببرد بلکه میخواهد از گنجینه واقعی که فقط همخوابی با یک ملکه میتواند ارائه کند لذت ببرد. یک چیزی در وجود دزدان دریای بیشرم وجود دارد که تماشای آن را بدون توجه به زننده بودن آنها برای ما جالب میکند. سالادور تنها با عنوان کردن قیمت خرید وفاداریاش در ذهن همه ماندگار شد.
۳. من قهرمان تو خواهم بود
“من قهرمان تو خواهم بود” – اوبرین مارتل
میدانید یکی از راههای وارد شدن به قلب طرفداران سریال Game of Thrones چیست؟ جواب کاملا ساده است کافی است تا شخصیتهای محبوبمان را در مواقع نیازشان یاری کنید آن وقت است که شما به جمع شخصیتهای محبوب خواهید پیوست. اوبرین مارتل دقیقا همین کار را کرد. ورود شاهزاده دورن به داستان سریال Game of Thrones را شاید بتوان با ابهتترین معرفی شخصیتها در طول سریال دانست. او لذات جسمانی و عطش برای انتقام را تحسین میکرد، او زیرک و رند بود و تمایل زیادی به درگیری با لنیسترها داشت. به همین دلیل دیدن اتحاد او با لنیستر محبوب ما برای مبارزه با سایر مو طلاییها بسیار جالب و و زیبا بود.
بعد از این که جیمی و بران از مبارزه به عنوان قهرمان تیریون سر باز زدند، اوبرین در جایی که انتظارش را نداشتیم مانند فرشتهی نجات ظاهر شد. شخصیت پردازی سازندگان برای اوبرین اگر بهترین نباشد حداقل جزء چندتای برتر است. در ابتدا پی بردن به درونیات افعی دورن برای ما مشکل بود و مدتی طول کشید تا بفهمیم که او هم مانند کوتوله مو طلایی داستان قلب مهربانی دارد. بدین ترتیب وقتی موقعیت مبارزه با کوه فراهم میشود اوبرین لحظهای درنگ نمیکند و وارد میدان میشود تا بار دیگر ثابت کند برای بردن یک مبارزه نیازی به هیکل یک غول ندارید. همه ما لحظهای که اوبرین با مشعل وارد زندان شد و به تیریون اعلام کرد که قهرمان او میشود و همچنین چهره سرشار از شادی تیریون را به خاطر داریم. با این حال غرور افعی دورن او را به کام مرگ کشاند، مرگی دردناک.
۲. سعی کن نمیری
“سعی کن نمیری” – بران
تعامل بران با تیریون شاید یکی از جالبترین روابط در سریال Game of Thrones باشد. دو مرد که نیاز و پول آنها را در کنار هم قرار داده است. این دو یک دیگر را تحسین میکنند و رابطه آنها بیش از یک رابطه رییس و زیردستی است. بران یکی از حاضرجوابترین، گستاخترین و البته باهوشترین شخصیتهای سریال Game of Thrones است. اولین باری که شاید متوجه تفاوت وی با سایر شخصیتها شدیم زمانی بود که کتلین تیریون را دست بسته به ایری میبرد و تیریون از استحکامات بالا و غیر قابل نفوذ بودن قلعه گفت، و بران در جواب اعلام کرد که با چند کوهنورد و جنگجوی خوب میتواند به راحتی آنجا را فتح کند. او با این سخن تیریون را تحت تاثیر قرار داد. در جمله بالا شاهد دلسوزی در وجود بران هستیم که فقط برای تیریون خرجش میکند. او شاید احساساتش را بروز ندهد ولی از این جا به بعد دانستیم که در درون سینه این مزدور خطرناک قلبی از طلا وجود دارد. پس از آن دیگر فارغ از این که او برای چه کسی کار میکند، او را دوست داشتیم. این دو مرد با وجود ویژگیهای ذاتی و شرایط تولد متفاوت رابطهای دوستانه با یکدیگر داشتند چیزی که در دنیای تاریک وستروس بس کمیاب است. درست از این جا به بعد بود که میدانستیم هر سکانسی از بران چه با سلاح چه با سخنانش، خنده بر لبان ما خواهد آورد.
۱. اون من رو قضاوت کرد…
او از همان لحظهای که چشمش به من افتاد من رو گناهکار میدونست. گرگ با چه حقی به خودش اجازه میدهد که شیر را قضاوت کند؟ – جیمی لنیستر
با مشاهده جیمی در اوایل سریال Game of Thrones او را یک بچه پولدار نفرت انگیز تلقی میکردیم. او برای ما نمایانگر کسی بود که زندگی اشرافی داشته و در ناز و نعمت بزرگ شده است. ولی این جا تمام چیزهایی که جیمی به آنها اهمیت میداد از او گرفته شدهاند و ما برای اولین بار چهره واقعی مردی را میبینیم که زندگیاش سرشار از رمز و راز و دروغ است. در اصل این اولین بار است که ما جیمی لنیستر انسان را میبینیم نه جیمی لنیستر شاه کش. با وجود این که وی چندان علاقهای به لقبش ندارد ولی به نصیحت برادرش گوش کرده و به اجبار آن را مثل زرهی به تن کرده است.
ولی بعد از قطع شدن دستش با اقرار به این که بدون دستش هیچی نیست او خرد و از نو متولد شد. او بر خلاف کارهای نفرت انگیزی که برای حفظ عشقش به سرسی انجام داده است به ما نشان داد که یک مرد خوب برای جبران اشتباهاتش باید بمیرد و منتظر تولدی نو باشد. در این جا جیمی برای ما بیش از آن بچه پولدار خود بزرگبینی بود که تظاهر میکرد است. از این جا به بعد وی به یکی از شخصیتهای اصلی و محبوب ما در سریال Game of Thrones بدل شد.
نظر شما درباره سریال Game of Thrones چیست؟ اگر سخنان زیبای دیگری در این سریال شنیدهاید، آنها را با ما به اشتراک گزارید.
1 دیدگاه
kratos
داداشم اگه یه روز جمله شماره 1 نگه روزش شب نمیشه