در ادامه با نقد و بررسی یکی از متفاوتترین اختتامیههای تاریخ سریال Game Of Thrones همراه گیم شات باشید تا با هم نگاهی بیندازیم به جزئیات مربوط به قسمت هفتم.
بامداد دوشنبه قبل آخرین قسمت از فصل هفتم یکی از پرطرفدارترین سریالهای تلویزیونی از قاب HBO پخش شد. در این قسمت ما برای آخرین بار شاهد وستروسی مرموز و سیاستمدار خواهیم بود تا در نهایت تمامی خطوط داستانی به یک نقطه واحد برسد و چیزی که برای آخرین فصل از سریال Game Of Thrones قابل پیشبینی خواهد بود، این است که ما در فصل هشتم دیگر شاهد پراکندگی خطوط داستانی نبوده و سرانجام پس از مدتها به «اصل ماجرا» (!) رسیدهایم. مصداق یک میز شطرنج، تک تک مهرهها در جای خود قرار گرفتهاند و در آن سوی ماجرا، نایت کینگ و دار و دستهاش پیش قدم میشوند تا همین موضوع بهانهای باشد بر پایان بازی تاج و تخت. این نبرد بر سر تاج و تخت، حالا سر از میدان جنگی درآورده که کاراکترها آن را با نام «نبرد بزرگ» یاد میکنند؛ اما پیش از آن باید گفت که اختتامیه فصل هفتم رخت سیاه بر دنیای سیاست وستروس میپوشاند و با این طبیعت وحشی و مرموزش، سوگوارانه وداع میکند. قسمت هفتم از فصل هفت سریال Game Of Thrones اختتامیهای درخور توجه و تماشایی است. در پایان کار فصل هفتم تنها دو سوال باقی میماند؛ اول آن که سرانجام این نبرد خیر و شر که البته نه «خیر»، خیر است و نه شرش، شر! چه خواهد بود؟ و سوال مهمتر آن که چه کسی میتواند برای این سرانجام یک سال و اندیِ باقی مانده را انتظار بکشد؟
تصور آن که شش هفته گذشته برای تماشای این اختتامیه چه بر سر بینندگان گذشت قابل توصیف نیست؛ این که سرانجام وستروسِ پیش از نبرد با مردگان به چه وضعیتی ختم میشود، بزرگترین علامت سوال فصل هفتم به شمار میرفت که البته تاحدودی به جواب هم رسید. حالا و در اختتامیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones داستان علیرغم حفظ ویژگیهای گذشتهاش، کمی قابل پیشبینیتر و البته بسیار هوشیارتر به نظر میرسد. پس از ماجرای مرتبط با قسمت ششم، حالا جان اسنو (جان اسنو؟) میخواهد پیشکشیاش را تقدیم ملکه فعلی وستروس بکند. سرسی اما در ظاهر قانع میشود و در باطن هیچ اهمیتی به دنیای اطرافش و سرزمینی که بر آن حکومت میکند قائل نمیشود. البته که دست سرسی مدتها پیش از وقوع چنین ملاقاتی برای بینندگان رو شده بود و این موضوع که ما ارتش او را در کنار دنریس و جان ببینیم، کاملا بعید به نظر میرسید. درست مانند چند اپیزود گذشته با یک روایت بسیار سریع و گاها تعجبآور طرف هستیم. مثلا ما کرم خاکستری را در ابتدای قسمت هفتم مشاهده میکنیم و برایمان سوال میشود که چگونه از مخمسهای به آن بزرگی رهایی پیدا کرده و حالا سُر و بُر و گنده ور دل ملکهاش انجام وظیفه میکند؟ در قسمتهای قبلی عدم نمایش برخی اتفاقات توجیهات قابل قبولی داشتند (یا حداقل قابل انکار بودند) اما نباید فراموش کنیم که صرف نزدیک کردن داستان به نقطه انتهاییاش نباید به معنی فراموش کردن اتفاقات بزرگ داستان باشد.
مذاکرهای که در دقایق ابتدایی قسمت هفتم از فصل هفت سریال Game Of Thrones شاهدش هستیم به چند دلیل بزرگ ملالاور مصنوعی تصور میشود. فراموش نکنید که سریال Game Of Thrones از ابتدا تا کنون هیچ گونه کاراکتر محوری یا اصطلاحا «شخصیت اصلی» نداشته و ندارد و اگر هم برخی از کاراکترها در کانون توجه قرار گرفتهاند، صرفا به دلیل خطوط داستانی منحصر به آنها است. اما در فصل هفتم به نظر میآید سازندگان این قاعده را نادیده گرفتهاند و جان اسنو عملا تبدیل به کاراکتر اصلی داستان شده است. یک قهرمان واقعی که تمامی ویژگیهای یک اسطوره جوانمرد را در دنیایی ظالم و بیرحم دارد. تصور کنید که در ابتدای این اختتامیه، جان اسنو میخواهد با قاتل جمعیت بزرگی از اعضای خانوادهاش دیدار کرده و به سادگی اتفاقات گذشته را به دلیل آیندهای که در انتظارش نشسته فراموش کند. ملاقات جان اسنو با ملکه سرسی آنقدر ناامید کننده و دور از منطق به تصویر کشیده میشود که گویا جان هیچ گونه واکنشی برای رفتارهای گذشته سرسی ندارد و اگر هم دارد، اهمیتی به آن نمیدهد. یا فرضا حضور دنریسی زخمی در مقابل ملکهای که دستش به خون نزدیکان او آلوده است، اصلا در چهارچوب منطق نمیگنجد. بیننده انتظار ندارد که در میدان مذاکره شخصیتها به جان هم بیفتند و صحنه را خونی کنند، اما حداقل انتظار میرود که اولین دیدار این دشمنان خونی حرفهای بزرگتری در قاب تصویر گنجانده باشد. که اصلا این اتفاق نمیافتد.
فصل هفتم در ترازوی قیاس با گذشته، سرعت روایت بیشتری داشت و گاها صدمات جزئی، اما پر تعدادی را به برخی از سکانسها وارد کرد. بیشترین خلا داستانی در جریان قسمت ششم احساس شد؛ جایی که دنریس پس از دریافت نامه از سوی جان، سریعا به موقعیت رسید و آنها را از محاصره نجات داد. به وضوح در این سکانس بُعد مسافت و زمان دست کم گرفته شد؛ اگر چه سازندگان هیچگاه در رابطه با مدتزمان این محاصره حرفی نزدند، اما مجموعا بعید به نظر میرسد که جان بیش از یک شبانه روز در این محاصره گرفتار شده باشد. قسمت هفتم که از آن به عنوان اختتامیه یاد میشود، دنبالهروی همین مشکل است. چنان چه پیشتر گفتیم، حضور برخی کاراکترها در کنار جان و ملکه دنریس بسیار تعجب برانگیز بود و اینکه بر آنها چه گذشت را نهتنها مخاطب بلکه خود کارگردان مجموعه هم نمیداند. روایت سریع داستان در قسمتهای گذشته توجیه مختص به خودش را داشت. در این برهه از تاریخ سریال نه بینندگان حال و حوصله سرعتگیرهای همیشکی وستروس را دارند و نه حتی تیم کارگردانی. تنها چیزی از که از فصل هفتم انتظار میرود، رساندن خطوط داستانی به جای درستش است که این اتفاق هم میافتد. اگر چه نشان دادن سفر دنریس به سمت میدان محاصره یا گریختن جان از آن منطقه و ویژگیهای شاه شب هر کدام میتوانست توجیه خودش را داشته باشد و به عبارتی بیننده قابلیت فریب دادن خودش را داشت، اکنون اصلا این گونه نیست. حضور کرم خاکستری در میان ارتش دنریس بحث یک شبانه روز و جدال با مردگان متحرک نیست که بگوییم تا حدودی منطق سرش نمیشود. این گونه موقعیتها چاشنی اتفاقات بزرگی را در خود جای دادهاند. فرضا ما در فصل هفتم سریال The Walking Dead دیدیم که شخصیت «ساشا» بعد از چیزی بالغ بر چند اپیزود آزگار، نهایتا به هدفش میرسد! اما سازندگان حتی رسیدن به این موقعیت را نمایش نمیدهند و انگار نه انگار که بیننده در هر صورت چند قسمت گذشته را برای تماشای همین لحظه صبر کرده بود. در ثانی؛ اگر نمایش دادن این موقعیت هیچ اهمیتی نداشت، پس احتمالا هدف کاراکتر هم بیاهمیت بوده و در نتیجه ما با چند قسمت بیاهمیت در فصل هفتم سریال The Walking Dead رو به رو شدیم. حالا این اتفاق شامل حال Game Of Thrones هم شده است و بیننده بی آن که بداند سرگذشت کرم خاکستری در آخرین نبردش چه شد، او را زنده و سرحال مییابد.
اختتامیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones با وجود مدت زمان بسیار زیادی که به خود اختصاص داده است، محتوای کمرنگتری را نسبت به سایر اپیزودهای مشابه ارائه میکند. بد نیست بدانید که این اختتامیه لقب طولانیترین قسمت تاریخ سریال Game Of Thrones را به خودش اختصاص داده بود. اما اگر واقع بین باشم و باشید، به نسبت این یک ساعت و بیست دقیقهای که صرف تماشای سریال کردهایم محتوای بسیار کمرنگی ارائه شد. در واقع اختتامیه نقطهای از تاریخ سریال بود که تمام خطوط داستانی را به یکدیگر متصل کرد و تقریبا تمامی گرههایش را باز کرد. حالا تمام آن شخصیتهایی که میشناسیمشان در کنار یکدیگر جمع شدهاند و منتظرند زمستان تاریکی را با خود بیاورد. در این میان اتفاقات مهمی هم وجود دارند و اگر چه این اتفاقات همواره جزو ویژگیهای سریال Game Of Thrones محسوب میشوند، اما با این حال تماشایی هستند. در این قسمت مشخص میشود که جان اسنو نهتنها اسنو نیست، بلکه اطلاعات استخراج شده از قسمت نهایی فصل ششم هم تکمیل میشود و سرانجام هویت جان اسنو برای همه برملا میگردد. جان اسنو و اکنون ایگان تارگرین که احتمالا حالا در راه شمال است و بزودی با دست پر به وینترفل باز میگردد، نهایتا هویت اصلیاش برای همه برملا شده و او رسما تبدیل به وارث حقیقی تاج و تخت میشود. همین موضوع هم او را تبدیل به شخصیت اصلی داستان میکند و به این فرضیه که دیگر با یک سریال بدون نقش اصلی طرف نیستیم دامن میزند. چه بسا که حالا ایگان تارگرین (همان جان اسنوی خودمان!) رابطهای کاملا عاشقانه و عاطفی با دنریس پیدا کرده و بعید میدانیم که دنریس در آینده برای تاج و تخت در مقابل جان ایستادگی کند؛ البته به شرط آن که آیندهای برای وستروس باقی بماند.
این که پیشتر گفتیم فصل هفتم لباس سیاه بر تن دنیای سیاستمداریاش به تن میکند، اصلا و ابدا یک استعاره یا مزاح نبود. بلکه واقعیت محض بود. تنها مهرهای که مانند سابق میتوانست شخصیتها را از درون نابود کرده و خاندانی را به سمت تباهی بکشاند، لیتل فینگر بود. این موضوع تا حدودی قابل پیش بینی تصور میشد؛ چرا که کمتر کسی احتمال میداد فصل آینده پتانسیل و گنجایش فعالیتهای بسیار مرموز این کاراکتر را داشته باشد و به همین منظور او از دور خارج میشود. مرگ لورد بیلیش با وجود آن که استحقاق وضعیت بدتری را هم داشت، اما برای بیننده ناراحت کننده بود آن هم به دو دلیل واضح. اول آن که وستروس بعد از او دیگر شاهد طبیعت مرموز و منحصر به فرد سابق نبوده و علاوه بر ان ما در فصل آینده با چیزی جز استراتژیهای جنگی رو به رو نخواهیم بود (البته این به معنای مرگ جذابیت آن نیست). اختتامیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones دقیقا اختتامیهای بر هر آن چیز که در گذشته دیدید تلقی میشد؛ تک تک اتفاقات مهم گذشته حالا به نقطه پایان خود رسیدهاند و نقطه پایان، نقطه شروع بزرگترین نبرد تاریخ سریال است. تنها چیزی که در این میان برای بیننده سوال میشد، وضعیت دیوار میان وستروس و ارتش مردگان بود که نهایتا در دریایی از جلوههای بصری، به آن هم پاسخ داده شد.
در مجموع اگر بخواهیم فصل هفتم سریال Game Of Thrones را ارزشگذاری کنیم، باید بگوییم که این فصل در مقایسه با گذشته ویژگیهای بزرگی برای نمایش دادن داشت. سریال علی رغم حفظ ویژگیهای گذشتهاش، پایش را در مسیر جدیدی قرار داد که از قضا سرعت گیر هم ندارد و داستان با سرعت زیادی روایت میشود. آن سوی ماجرا سریال تمامی خطوط داستانیاش را به یک نقطه منحصر میکند که این اتفاق بزرگی است. برای تماشای فصل هشتم سریال باید مدت زمان بیشتری را صبر کنید، اما قطعا تماشای پایان حماسه تاج و تخت ارزش صبر کردن را دارد. اختتامیه فصل هفتم اگر چه بهترین اختتامیهای نیست که در طول تماشای سریال Game Of Thrones از ابتدا تا کنون دیدهایم، اما در مجموع ویژگیهای خاص خودش را داشته و تماشایی است. تیم کارگردانی در طول این فصل اگر چه بُعد مسابفت و زمان را دست کم گرفته بودند، اما توانستند از دل ماجرا محتوای لازم را به بیننده منتقل کنند. اختتامیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones در واقع شروعی بر یکی از بزرگترین اتفاقات سریال است که شما را به میزبانی نبرد نهایی تاج و تخت میکشاند؛ نبرد میان آنهایی که نفس میکشند و آنهایی که نه! درست است که برای تماشای فصل هشتم حداقل میبایست یک سال و اندی صبر کنید، اما فراموش نکنید که زه کمان هرچه بیشتر کشیده شود با قدرت بیشتری تیر را پرتاب میکند؛ گر چه به ما گفتهاند هر چه پیش از «اما» بیاید مزخرف است!