حکایت قلمزنانی که در حوزه بازیهای ویدئویی فعالیت دارند، روایت یک رمان بیدر و پیکر است. معمولا زمانی که از درون به قضایای مختلف نگاه میکنید، قالب پاسخهایی که دریافت خواهید کرد ظاهر منطقیتری دارد. دقیقا نمیدانم که از کجا و کی شاهد تولد بینشهای نسل هشتمی بودهایم، اما یک چیز را خوب میدانم؛ چنین وضعیتی نهتنها به بهبود صنعت نوظهورمان کمک نمیکند، بلکه آن را در جریان مسیری قرار میدهد که اکثر بازیها و بازیسازها همیشه کمیت را به کیفیت ترجیح دهند؛ بازیهایی که صرفا جنبه سرگرمی دارند! اما سوال اصلی؛ آیا در این صورت نمیتوان صنعت بازیهای ویدئویی را صرفا یک سرگرمی خام و بچهگانه دانست که به اقتضای سن افراد، مدام در حال پیشرفت است و هیچ مفهومی را انتقال نمیدهد؟ اگر خیر، پس قاعدتا یک جای کار میلنگد؛ یا ما سعی نداریم از بازیها لذت ببریم یا از اینکه بر خلاف جهت آب شنا کنیم احساس خوبی به ما دست میدهد. اگر آری، پس مُهر تاییدی زدهایم بر تمامی افکار عمومی رایج در کشور خودمان؛ «بازیها برای کودکان ساخته شدهاند و هرگز مفهومی را انتقال نخواهند داد»! در این مقاله قصد داریم تا نگاهی بیندازیم بر هر آن تفکری که در جریان نسل هشتم بازیها متولد شد.
دقیقا به خاطر دارم که در جریان نسل هفتم بازیها، به یکباره شاهد ظهور تفکری عجیب و غیرمنتظره بودیم. معمولا به پست هر عنوانی که میخوردیم، نهتنها داستانش را ستایش میکردیم، بلکه محتوای نداشته آن را هم مورد تحسین قرار میدادیم. افراط عجیبی در میان تعاریف و تمجیدات مردم شکل گرفته بود. افکار عمومی مردم هم صرفا به خفن بودنِ (!) یک جمله یا تفکر ختم میشد؛ عدهای با یک دیالوگ ساده نظرشان نسبت به یک بازی کاملا تغییر میکرد. از عناوین نسل هفتمی بتی ساختند که حتی زور نسل هشتم هم برای شکسته شدن این بت کفاف نداد (یا بهتر است بگوییم تا به الان نداده است!). کاملا هم قابل پیشبینی بود؛ چرا که علاوه بر پیشرفت صنعت سختافزار و پرتعداد شدن سازندگان مستقل، افکار عمومی هم درحال رشد و ترقی بود. لذا بازیهای نسل هشتمی را در مقابل همان بتی قرار دادیم که صرفا یک تصور خام و غیرمنطقی قلمداد میشود. غیر منطقی نه از آن جهت که عناوین نسل هفتمی بازیهای بدی باشند؛ به هیچ وجه اینطور نیست! از آن جهت که عناوین نسل هفتمی و پیشتر از آن، تبدیل به معیاری برای بررسی بازیهای جدید شدند. این که صرفا بگوییم «من فلان موضوع را در نسلهای گذشته تجربه کرده بودم و آن تجربه بهتر از موقعیت فعلی است» و همین موضوع عاملی میشود بر ضربه زدن به بازیهای امروزی؛ اینکه صرفا به همان تجربیات گذشته خود متصل شده باشیم و اگر خدایی نکرده نمونهاش در نسل حاضر ریشه کند، آن را به شکل عجیبی مورد هجوم قرار داده و صرفا به جمله «من پیشتر یک بازی تیراندازی اول شخص را تجربه کرده بودم و نیازی به Call Of Dutyهای امروزی نیست» و سخنانی از این قبلی اکتفا میکنیم. اما چند سوال بوجود میآید!
اول اینکه آیا واقعا درحال بررسی یک اثر نسل هشتمی هستیم؟ یا صرفا قصدمان مقایسه یک بازی با عناوین نسلهای گذشته است. باید بگویم که مفهوم «شاهکار بودن» در نسل گذشته با نسل حاضر کاملا فرق دارد! چرا؟ چون معیارهای بررسی فرق دارند. اگر بازی به شدت محبوب Uncharted 2 پیشتر به موفقیت زیادی رسیده است به این معنی نیست که از نسخه نسل هشتمی این فرانچایز برتری دارد. متا که امروزه تبدیل به نمادی برای کیفیت و محتوای بازیها شده است، حداقل میتواند همین حرف را تایید کند. نسخه دوم بازی Uncharted به میانگین ۹۶ رسیده و نسخه نسل هشتمی همین فرانچایز نمره ۹۳ را از سوی منتقدین دریافت کرده است. حال آیا Uncharted 2 قرار است بازی بهتری نسبت به نسخه نسل هشتمی آن باشد؟ اینجانب میگویم خیر؛ چرا که معیارهای بررسی بازیها کاملا تغییر کرده است. برای مثال، در گذشته عدم وجود بخش آنلاین، روایت خطی داستان، جلوههای بصری میاننسلی و مواردی از این قبیل در محدوده «نقد و بررسی» نمیگنجید. چرا که در گذشته منتقدان تکلیفشان مشخص بود؛ بازی را همان طور که هست مورد بررسی قرار میدادند. در نسل هشتم اصلا اینگونه نیست؛ اکثر منتقدان بازیها را شخم میزنند تا نداشتههای عنوان مذکور را به عنوان نکتهای منفی در نظر بگیرند. لذا در جریان همین موضوع، اکثر سازندگان به جای تولید عناوین مختص و منحصر به فرد، دست به تولید بازیهای عامهپسندی زدند که روند و ساختار گذشته را مدام تکرار میکند. مشکل از بازیسازان است؟ خیر! مشکل اصلی دید مخاطبان و منتقدانی است که در یک بازی نسل هشتمی صرفا به دنبال خواستههای خودشان هستند. لذا سازندگان مجبور میشوند که برای هر بازی کوچکی یک بخش آنلاین درنظر بگیرند، برای بازیهای آنلاینی که اصلا نیازی به داستان ندارند در فضای مجازی دست به انتشار انیمیشنهایی برای تکمیل بخش داستانی میزنند، همین سازندگان مجبور میشوند که بازیهای شوتر تخیلی بسازند؛ چرا که دیگر آن فرمول قدیمی و یکنواخت نسل هفتمی پاسخگو نیست، دقیقا همین سازندگان نگونبخت مجبور میشوند که بعضا به خاطر خواستههای مردم، نیت و هدف خودشان را فراموش کنند تا در نهایت به یک اثر عامهپسند برسند تا تعداد عناوین متوسط و نسبتا ضعیف نسل هشتم همینجور بیشتر و بیشتر شود.
تفکری که در رابطه با نسل هفتم و پیش از آن شکل گرفت، گویا با ورود به نسل هشتم یک گردش ۱۸۰ درجهای داشته و وخامت وضعیت چیزی فراتر از واژه «افتضاح» است. انتقاد به منِ منتقد وارد است نه کس دیگری! با ورود به نسل هشتم، دقیقا جوی همانند تفکر رایج در نسلهای گذشته شکل گرفت، منتها با این تفاوت که عقاید نسل هشتمی دقیقا خلاف همان چیزی است که در سالهای گذشته شاهدش بودیم. یعنی بجای آن که پیش از هر عنوان، کلمه «شاهکار» را بیاوریم، از هر واژهای استفاده میکنیم تا هویت آن بازی را زیر سوال برده و به پرورش این تفکر نسل هشتمی کمک کنیم. هر بازی نسل هشتمی در مقابل عناوین سالهای گذشته عددی محسوب نمیشود؛ لذا مقیاس بررسی اکثر منتقدین جامعه مجازی، میشود تمامی آن تجربیات کذب روزهای گذشته. مثلا شما سری Call Of Duty MW را در نظر بگیرید؛ چند نفر در فضای مجازی حضور دارند که این بازی را یک انقلاب در زمینه داستانپردازی و شخصیتهای فوق دراماتیک میدانند؟ از آن بیشتر اوج هنر صنعت گیم را در گیمپلی این بازی میبینند؟ چنان از تجربیات مربوط به این بازی حرف میزنند که انگار چه چیز نوینی را ارائه داده است! در خوب بودن این بازی هیچ شکی نیست، اما کمی دقت کنید؛ همین بازی را زیر ذرهبینهای نسل هشتمی منتقدان و از آن مهمتر، مخاطبین قرار بدهید. از خطی بودن داستان و عدم ارائه گیمپلی پخته گرفته تا بخش آنلاین بسیار سطحی و نچسب شدن اکثر شخصیتها در نسل هشتم، همه و همه میرود در بخش ایرادات این بازی. البته قرار نیست که عناوین نسل هفتمی را با معیارهای زمان حال مورد بررسی قرار دهیم، اما خب کمی که منصفانه به موضوع نگاه میکنیم، متوجه میشویم که کار بازیهای نسل هشتمی برای دستیابی به موفقیت (حداقل) سه برابر سختتر از نسلهای گذشته شده است. محتوای بازیها و داستانی که ارائه میدهند در همان سطح قرار دارد، ولی نتیجه کار چیزی نیست که بر زبان بازیکنان بیفتد و تا سالها شخصیتهای اصلی فلان بازی را روی زبانشان بچرخاند. لذا تکرار میکنم؛ ایراد از منِ منتقد است نه آن سازندهای که نمیداند به کدام در بزند. عامهپسند شود یا ریسک شکست نسبتا حتمی را به دوش بکشد و یک بازی خاص تولید کند. نتیجه بارز چنین ریسکی میشود همان بازی No Mans Sky که سازنده آمد ثواب کند، کباب که چه عرض کنم، از صحنه مانیتور محو گردیدند. ما انسانها معمولا با ایدههای نو اینگونه برخورد میکنیم؛ کدام سازنده جرأتش را دارد که چنین ریسکی را با خود یدک بکشد؟
نبرد تفکرها در جنگ میان پلتفرمهای محبوب!
نوع دیگری از تفکرها که در اوایل نسل هفتم شکل گرفت، «ترین شدن» یکی از کنسولها بود! اصلا شک نکنید؛ قطعا یکی از این سه پلتفرم محبوب، بهترین است! نتیجه همین تفکر خام و بچهگانه، تولد گروهی به اسم «فنبوی»ها را به دنبال داشت. این گروه از بازیکنان، دقیقا به نحوی روی پلتفرم خود غیرت و تعصب نشان میدهند که یک طرفدار نسبت به تیمهای فوتبالش نشان خواهد داد؛ تمام حرفهایشان خارج از بُعد «منطق» است و به سوالها و جوابهای خودشان شرطی شدهاند. زمانی را به یاد میآورم که خوی بیمنطقیِ یک جماعت فنبوی به اوج خودش در کشور ایران رسیده بود و البته هنوز هم ادامه دارد. کافی بود که اسم «فنبوی» را در گوگل سرچ کنید؛ خورشت God Of Warپلو با دسته اضافه، چالش haloکشی با شمشیر یاکوزا، کیک ایکس باکسِ خامهای در طرحهای مختلف، پخته شدن پلی استیشن به شش روش رایج، تنها حاصل بخش کوچکی از این جستجوی ساده در فضای مجازی کشورمان بود. هدف اصلی بازیها که چیزی فراتر از فلسفه سینما و تلوزیون است، تبدیل شد به یک مشت طرفداریهای کورکورانه در جهت «ترین» شدن یکی از پلتفرمها. چه چیزی ثابت شود؟ اگر چهار عدد دانشمند قصد غنی کردن اورانیوم را داشته باشند، قاعدتا به یک جوابی میرسند، ولی فنبویها نهتنها نمیدانند که از جان یکدیگر چه میخواهند، بلکه هدفشان هم مشخص نیست.
نمیدانم چه چیزی باعث شد که وحدت میان بازیکنان تبدیل به طرفداریهای کورکورانه شود. بگذارید به سادهترین شکل ممکن برایتان توضیح دهم؛ در جوامع کنونی که تقریبا هیچ ارزشی برای قشر فهمیده بازیکنان قائل نمیشوند، تنها خودمان هستیم که میتوانیم به رشد این صنعت کمک کرده و آن را به سمت جلو حرکت دهیم. بحث این نیست که بگوییم تو چه تجربهای از فلان بازی انحصاریات داشتهای یا من به چه قابلیتهایی دسترسی دارم و تو نه! بحث این است که من و تو در کنار هم چه موقعیتهایی را تجربه کردهایم. میتوان بجای طرفداریهای کورکورانه، خودتان را به سمت درستی هدایت کنید؛ جایی که از تجربیات هم بگوییم. موقعیتی که در آن جای سایر گیمرها را خالی کنیم و پیش خود بگوییم که حیف شما نتوانستهاید چنین چیزی را تجربه کنید و از طرفی ای کاش خودمان هم فرصت قرار گرفتن در سایر موقعیتها را بدست آوریم. تجربهای که صرفا در محدوده سازنده قرار دارد، نه به شما افتخار میدهد و نه روی کسی را کم میکند؛ بزرگترین کاری که از دستِ منِ بازیکن بر میآید، خریدن یک بازی از فروشگاه محله خودمان است. کسی که باید به داشتن چنین عنوانی در انحصار خودش افتخار کند، فقط و فقط گروه سازنده بازی هستند که آن موقعیت را طراحی کردهاند، وگرنه من و شما که کاری نکردهایم. فقط از همان موقعیت لذت بردهایم و بس!
بررسیِ یک الگو یا نقدِ یک بازی؟
در اواسط نسل هفتم بازیها که رفته رفته مساله «متا» در میان بازیکنان رواج یافت، کم کم شاهد طلوع نوع جدیدی از بررسیها بودیم. الگویی که دست و بال اکثر نویسندگان را برای بها دادن به بازیهای مختلف میبست و این موضوع تا همین الان هم ادامه دارد. بررسی بازیها، صرفا نگاهی است به بخشهای از پیش تعیین شده؛ گرافیک، موسیقی و صداگذاری، داستان و در نهایت گیمپلی بازی. همین موضوع به شکل عجیبی نگاه بازیکنان را نسبت به یک بازی تغییر داد! اکثر کاربران اهداف اصلی بازیها را فراموش کردند و صرفا به جنبههای مختلف یک بازی نگاه میکردند تا مو را از ماست بیرون بکشند.
این اواخر زمانی که در حین انجام بازی Final Fantasy XV بودم، بارها و بارها به این مساله فکر کردم که واقعا چه چیزی از جان یک بازی نسل هشتمی میخواهیم؟ چرا که این بازی به شکل عجیبی عامهپسند شده بود و این دقیقا همان چیزی است که منتقدین نسل هشتمی میخواهند. اما آیا در رابطه با داستان و طبیعت Final Fantasy XV حرفی زده میشود، یا قرار است که نام این بازی بر سر زبانها بچرخد؟ هیچگاه این اتفاق نمیافتد و این درحالی است که بنده به عنوان یک مخاطب میتوانم (حداقل) داستان این بازی را با عناوین بزرگ و مطرح نسل هفتمی مورد قیاس قرار بدهم تا در نهایت ثابت شود که واقعا از لحاظ روایت داستانی به Final Fantasy XV نمیتوان خرده گرفت. ما بازیکنان نمیتوانیم از این بازی لذت ببریم؛ چرا که چشمهایمان به درگاه وبسایت متاکریتیک و امثالش دوخته شده است. تجربه خودمان هم قرار نیست وضعیت بهتری داشته باشد! با تمام وجود بازیها را شخم میزنیم تا درنهایت به زاویه نیم میلیمتری نورپردازی ایراد گرفته و قال قضیه را بکنیم؛ یاد گرفتهایم که از بازیها لذت نبریم.
به شخصه تا به حال بارها و بارها بازیهای مختلفی را زیر ذرهبین بردهام و از دید خودم آنها را ارزش گذاری کردهام، اما کمی تأمل در بحث «بررسی» جرقه سوالی را در ذهنم به صدا در آورد که به شخصه جوابهای طولانی و زیادی برایش دارم. پشت میز نشستن و ایراد گرفتن از بازیها کار سختی نیست. مخصوصا زمانی که آن را «دیدگاه شخصی» بنامیم؛ چرا که در این صورت هرکسی میتواند نظرش را «انتقاد» نامیده و در حد و توان خودش بازیها را ارزش گذاری کند. چه بسا هستند کسانی که در گروه «فنبوی»ها قرار میگیرند و همین «دیدگاه شخصی» که اکنون اسمش «انتقاد» است، میشود مسیری که برای نابودی صنعت بازیهای ویدئویی در آن قدم گذاشتهایم. همین که نظراتمان صرفا برای دهان خودمان باشد و چراییاش را از فلان مطلب خفن و پربازدیدِ فضای مجازی استخراج نکرده باشیم، خودش نشان میدهد که لزوما به نظر شخصی خودمان وابستهایم و نه تفکرات نسل هشتمی. اجازه ندهیم که نظرات عمومی بر افکار خودمان چیره شود؛ همین برای نسل هشتم کافی است تا در بهترین شرایط از آن لذت ببرید. متای یک بازی چیزی بین ۴۰-۵۰ شده است، نگذارید که دیدگاه خودتان پشت یک عدد پنهان شود و از زبان خودتان بگویید که واقعا از داستان این بازی لذت بردهام. تمام شد و رفت!
2 دیدگاه
سید ایمان احمدیان
سلام سجاد جان.. آقا ضمن خسته نباشید باید بگم مقاله عین همیشه عالی و بینقص بود.
دقیقا با حرفات موافقم.. منتقدا تو یه حصار دستساز گیر کردن.. تو چارچوب منتقد یا گیمر بودن.. منتقدای الان بهنوعی یادشون رفته که اول راه با دوپینگ قارچ خَرکِیف میشدن!
حالا یه توهم خامی افتاده تو ذهن برخی که چون الان از دیدگاه تخصص نگاه میکنن به بازیا، صرفا باید پای بولدوزر باشن و لذت بردن از مفهوم بازی و غرق شدن داخلش کشک..
امیدوارم از این تله رهایی پیدا کنیم و بفهمیم هر چیزی فاقد ارزش نیست!!..
از طرف ما قلمتو ماچ کن ?
سجاد محمدیپور
سلام ایمان جان. مرسی از تک تک جملاتی که به بنده نسبت میدی و باور کن با یه «نیم جمله» خستگی از تن نویسنده ها خارج میشه، چه بسا که تا این حد نسبت به ما و نوشته هامون لطف داری.
حقیقتا از دیدگاه خودم هر شخص موظفه که منطق خودش رو در مقابل یک اثر هنری قرار بده. هنر سینما، هنر تردستی، هنر طراحی، هنر نقاشی و هزاران هنر دیگه که از قضا هنر بازیسازی تنها عضو کوچکی از این خانواده هست؛ لذا قرار نیست هرکسی از تمامی این هنرها لذت ببره و چه بسا هستند کسانی که از هنر سینما لذت میبرن و از هنر بازیها خیر؛ و بالعکس. یه جمله بسیار جالبی گفتی؛ «اول راه منتقدا با دوپینگ قارچ خرکیف میشدن»! واقعا الان به جایی رسیدیم که شاهکاری مثل The Last Guardian و سایر آثار شرقی دست به دامن منتقدای غربی میشن تا متای بالا بگیرن! لذا همین موضوع باعث میشه سازنده بازیهاش رو عامه پند کنه (همین یعنی حذف بسیاری از فلسفه ها و تغییر ایده اولیه) و نتیجه همین کار میشه کمرنگ شدنِ خلاقیت و فراموش شدن هنرمندها… حرفم طولانی شد ایمان جان، خیلی خیلی ممنون بابت نظر…