مارتین اسکورسیزی از کارگردانهای معروف سینما است که سینما دوستان، با آثار وی به خوبی آشنا هستند. در این مقاله، به معرفی ۴ اثر جذاب و برتر از این کارگردان میپردازیم.
اگر سینما دوست خوبی باشید، قطعاً با مارتین اسکورسیزی و آثار وی آشنایی دارید. آثاری که مخاطبان کاملاً خاصی دارند و کسانی که دنبال داستانی با شروع، پایان و جریانهای مشخص هستند، به خوبی با آثار وی ارتباط برقرار نمیکند. اکثر آثار اسکورسیزی، تمرکز زیادی بر روی جامعه، از دیدگاه اشخاص متفاوتی دارد؛ به عنوان مثال، ما در Taxi Driver شاهد نمایش واقعیات جامعه از دید مردی با ناثباتی روانی هستیم که بودن در جنگ، شناخت وی از اطرافش را کاملاً تغییر داده است و یا در Raging Bull شاهد نمایش وقایع زندگی و حقایق جامعه، از دید ورزشکاری ماهر هستیم که به مرور، در منجلابی غرق شده و خود را به نابودی نزدیک میسازد. مارتین اسکورسیزی، شخصیتهایش را بسیار متفاوت از دیگر فیلمها میسازد و جامعه، دیگر شخصیتها و محیط را از دیدگاه آنان نشان میدهد در نتیجه درکی که ببینده از فیلم دارد، همان احساسی است که شخصیت اصلی نسبت به وقایع رخ داده دارد. جذابیت کار وی در آن است که او چنین فرمولی را بدون توجه به سبک خاصی در اکثر زمانها و با اکثر شخصیتها امتحان کرده و در این زمینه موفق بوده است. در زیر به معرفی آثاری از او میپردازیم که ارزش دیدن بالایی داشته و مخاطب را به اندکی تامل وا میدارد.
۱- Taxi Driver
Taxi Driver، فیلمی است متفاوت که به جای دنبال کردن یک سیر داستانی با شروع، پایان و فراز و نشیبهایی مشخص، بر روی جامعه و اعضای آن تمرکز دارد. اسکورسیزی در این اثر، از نگاه یک راننده تاکسی، جامعهای را نمایش میدهد که بسیار با چیزی که او قبل از شرکت در جنگ دیده بود، فرق دارد. پس از بازگشت، تراویس بیکل، شخصیت اصلی فیلم، حس غریبی نسبت به پیرامونش دارد؛ شهر برایش آشنایی گذشته را ندارد و او غریبهای است که در کوچهها و خیابانها، مشغول تاکسیرانی آن هم در بدترین وقت ممکن، یعنی شب است. گناهان و جنایتهای مردم به ظاهر مدرن پسند، چیزی است که وجدان او را آزار میدهد. البته، Taxi Driver به هیچ وجه قهرمانی را که بیننده میخواهد، به او نشان نمیدهد. تراویس بیکل، هیچگاه یک قهرمان نبوده، و نخواهد بود! او فردی است که بودن در جنگ، و بازگشتن از آن، وی را دچار بیخوابی کرده و این دلیل اصلی وی برای راننده تاکسی شدن، آن هم در شب است. مناظر منزجر کننده، افراد منزجر کننده و گاه بدبختی که به عنوان مسافر سوار تاکسی میشوند و یا تراویس از دور به آنان خیره میشود، باعث پدید آمدن حفرههایی در شخصیت وی میشود و او راه لحظه به لحظه، دچار تغییر میکند، حال این تغییر، ممکن است وی را به سمت جنایت و کثافت هل داده، و یا او را به قهرمانی تبدیل کند. مارتین اسکورسیزی با Taxi Driver نشان میدهد که فردی که کاملاً عادی و بدون مشکل به نظر میرسد، میتواند از دیدن اعمال و جنایتهای به ظاهر پسندیده افراد، دچار یک فروپاشی درونی در ابعاد وسیع شود.
هر بیننده، میتواند درک متفاوتی از فیلم داشته باشد، حال چه خوب و چه بد. این، هنر اسکورسیزی در ساخت راننده تاکسی است که هیچگاه ۲ بیننده، یک چیز را برداشت نمیکنند. پایان فیلم، صرفاً یک پایان نیست، فقط نمایش یک شخصیت سقوط کرده است؛ شخصیتی که حتی روان ناآرامش، ظاهر، حرفها و اخلاقیاتش را تحت تاثیر قرار میدهد و این روان ناآرام، سرانجام با دیدن وضعیتی که جامعه به آن دچار شده و هر کسی در گوشهای خیانت، کثافت و تبهکاری را برای رسیدن به ثروت، قدرت و گاهی فقط لذت انجام میدهد، دچار فروپاشی شده و آشوب به راه میاندازد. راننده تاکسی، جدا از محیط کاملاً درگیر کنندهای که ارائه میدهد، بازیگرانی خوب و ماهر دارد. رابرت دنیرو، در زمان فیلم برداری راننده تاکسی، اعجوبهای نبود که الان میشناسیم ولی در همان زمان، مهارت بینظیر خودش را با بازی در نقش تراویس بیکل ثابت کرد. نقشی سخت، بینظیر و دارای فراز و نشیب درونی بسیار که اگر الان نیز بخواهیم بازیگری شایستهتر از دنیرو برای آن پیدا کنیم، قطعاً غیرممکن است! به طور کلی، میتوان گفت راننده تاکسی، ظهور بینظیر مهارت و تواناییهای مارتین اسکورسیزی در سینما بود و به طور قطع، فیلمی است که شایستگی کافی برای دیدن را داشته باشد.
۲- Goodfellas
در سینما، فیلمهای مافیایی در میان بهترین فیلمها قرار دارند. قطعاً ساخت Goodfellas برای مارتین اسکورسیزی، سختی زیادی در پی داشت، ولی نتیجه آن، جبرانی خوب برای سختیها بود. Goodfellas، یک اثر مافیایی کامل است که به بررسی زندگی ۳ رفیق و وارد شدن آنان به دنیای مافیا دارد. فیلم مانند اکثر کارهای اسکورسیزی، حالتی واقعگرایانه داشته و بر روی این تمرکز نمیکند که افراد مافیا قهرمان هستند و یا دست به دزدی بزرگی زده و در نهایت همه خوشحال و خوشبخت به خانه میروند! این که فیلم از روی یک رویداد واقعی ساخته شده و ۳ شخصیت مذکور و حتی دیگر شخصیتها در واقعیت نیز حضور داشتهاند، خود مدرکی مهم بر واقعگرایانه بودن این اثر است. فیلم، اثری بیوگرافی مانند است که فراز و نشیبها، موفقیتها، شکستها و سقوط شخصیتهایش را به نحو احسنت به نمایش میگذارد. اثری کاملاً دراماتیک، با تیم بازیگری فوقالعاده و کارگردانی بینظیر در پشت آن. بازیگران این فیلم، افراد شاخصی همچون رابرت دنیرو، جو پشی و ری لیوتا هستند. شخصیت اصلی، با باز ری لیوتا که هنری هیل نام دارد، فردی است که از کودکی در اطراف گروههای مافیایی بوده و آن ها را افرادی توانا حساب میکند که قدرت انجام هرکاری را دارند، در واقع مافیا برای وی قهرمانان کودکیاش هستند و او تلاش زیادی برای وارد شدن به آن میکند. فیلم نمایی کامل از دنیای مافیا نشان میدهد، دوستیهای ظاهری، دروغها، خیانتها و سرانجام قتلها و دیگر موارد را به طور کاملاً واقعگرایانه و تا حدی بیرحمانه به تصویر میکشد که این را میتوان از بزرگترین فرقهای این اثر، با دیگر آثار مافیایی دانست زیرا این نیز مانند دیگر آثار مارتین اسکورسیزی، بیشتر بر روی جامعه به تصویر کشیده شده تمرکز دارد تا نمایش قهرمانی که ذاتاً قوی بوده و پایانی خوش و خوب خواهد داشت و بدی و شر را سر نگون خواهد کرد. حتی پایان فیلم نیز از قاعده ذکر شده پیروی میکند و به هیچ وجه آن پایانی نیست که در اکثر فیلمها مشاهده میشود. حتی ممکن است بیننده با مشاهده ابتدای فیلم، اصلاً پایان فیلم را تصور نیز نکند، ولی همانطور که ذکر شد، این اثر به خوبی نمایش زندگی یک فرد مافیایی است و چنین زندگیی نیز با فراز نشیبها و صعود و سقوطهای زیادی مواجه است که این همان چیزی است که فیلم میخواهد در نهایت واقعگرایانه بودن به تصویر بکشد.
۳- The Departed
به طور قطع اثر The Departed فیلمی کاملاً جذاب و دیدنی از نابغه سینما، مارتین اسکورسیزی است. فیلم نسبت به آثار مافیایی که میشناسیم فرقهای زیادی دارد زیرا این بار، جریان یک پلیس مخفی که به یک گروه تبهکار نفوذ کرده و از آن طرف یک تبهکار که به پلیس نفوذ کرده است را شاهد هستیم! این اثر، بر خلاف دیگر آثار اسکورسیزی تمرکز زیادی بر روی شخصیتها داشته و دیگر به اندازه آثار گذشته بر روی جامعه تمرکز ندارد. زیبایی این اثر را شخصیتهای بینذیر آن و کش مکش میان آنها تشکیل میدهد. بیلی کاستیگان با بازی دیکاپریو، همان پلیس مخفی ذکر شده است که به گروهی مافیایی به سرکردگی فرنک کاستلو با بازی جک نیکلسون وارد میشود و در نقطه مقابل وی، کولین سالیوان با بازی مت دیمون، فردی است که به عنوان یک جاسوس وارد نیروی پلیس میشود. او توسط فرنک کاستلو بزرگ شده و تا حد زیادی مانند پسر وی است و هرکاری برای فرنک میکند و فرنک نیز مطقابلاً هر کاری برای وی میکند. اگر در جریان باشید، کلاً آثاری که پلیس مخفی درون آنها وجود دارد، هیجان زیادی را به بیننده منتقل میکنند زیرا همواره ترس از لو رفتن شخص و نابودی وی، بیننده را تا پایان فیلم دنبال میکند و این اثر نیز از قاعده مذکور مستثنی نیست. البته چاشنی هیجان زمانی به شدت افزایش پیدا میکند که سالیوان در نیروی پلیس، هر لحظه امکان دارد هویت جاسوسی که وارد گروه فرنک شده است را به دست بیاورد و کار وی، تمام شود! داستان فیلم تفاوتهای دیگری نسبت به آثار هم سبک ندارد، ولی همین تقابل ۲ شخصیت و شخصیتپردازی بینظیر آنها و حتی فرنک کاستلو، خود تفاوت عمدهای است که این اثر را به یکی از بهترینها تبدیل کند! البته این فقط داستان نیست که باعث بهتر شدن این اثر گشته است، بلکه بازیگران نامدار و بینظیری همچون لئوناردو دیکاپریو، مت دیمون و جک نیکلسون تاثیر زیادی در موفقیت فیلم و نیز موفقیت و دوست داشتنی شدن شخصیتها داشتهاند. قطعاً همه با بازی بینظیر جک نیکلسون در ۲ اثر قابل تامل دنیای سینما یعنی One Flew Over The Cuckoo’s Nest و Chinatown آشنایی دارند، پس تجربه و مهارت وی، قطعاً جای تاملی باقی نمیگذارد تا شخصیت فرنک کاستلو، از بهترین رئسای مافیایی دنیای سینما باشد. از طرفی شخصیت مضطرب و همیشه نگران بیلی کاستیگان، توسط دیکاپریو به نحوی بازی شده که جای هیچ حرفی باقی نگذاشته است و دقیقاً همان چیزی است که بایستی بیننده از یک پلیس مخفی سختی کشیده انتظار داشته باشد. مت دیمون نیز به خوبی هرچه تمامتر نقش کولین سالیوان را بازی میکند و تا حدی بیننده را مجاب به آن تنفری که باید از شخصیتی جاسوس مثل سالیوان انتظار داشت، میکند. به طور کلی در مورد تیم بازیگری فیلم گفت که مارتین اسکورسیزی در نهایت مهارت، بازیگران صاحب اسمی را انتخاب کرده و نقشهایی کاملاً مناسب بازی آنها را برایشان در نظر گفته است. به طور کل، فیلم The Departed از آثار مافیایی بعد از سال ۲۰۰۰ است که ارزش دیدن بسیار بالایی دارد و در حد فیلمهای بزرگ دهههای ۷۰، ۸۰ و ۹۰ ظاهر شده است.
۴- Shutter Island
فیلم Shutter Island در سینمای مارتین اسکورسیزی، جایگاه بسیار ویژهای دارد؛ این فیلم اثری است کاملاً ماهرانه از استادی ماهر که نهایت هنر وی را به نحوی احسنت به نمایش میگذارد. داستان این فیلم، به قدری چند لایه است که درک و دقت بالایی را میطلبد. شخصیت پردازی این اثر، دلیل عمدهای برای ایجاد چنین داستانی است. بیننده در میانههای فیلم به طور عجیبی موضع خود را عوض میکند. گاه شخصیت اصلی خوب جلوه کرده، گاه بلد جلوه کرده و گاه کل جزیره برای بیننده دشمن به حساب میآیند! شخصیت اصلی فیلم و حتی دیگر شخصیتها، چه تاثیرگذار و چه فرعی، از شخصیت پردازی بینظیری برخوردارند. فیلم داستان یک مارشال ایالتی را روایت میکند که وارد جزیرهای میشود که در آن تیمارستانی کاملاً محرمانه وجود دارد؛ دلیل حضور او در آن جا، پیدا کردن یکی از بیماران خطرناک روانی است که دو فرزند خود را به قتل رسانده است! این زن زمانی که در اتاقش قفل بوده، به طرز کاملاً مرموزی ناپدید میشود و در پی آن، مارشال تدی دنیلز به همراه همکارش وارد جزیره شده تا بیمار مذکور را قبل از انجام کاری خطرناک، دستگیر کنند. داستان فیلم البته هیچگاه در این حد ساده نبوده و نخواهد بود. فیلم به قدری عجیب است که بیننده را در محیطی ناشناخته و کاملاً مخوف قرار میدهد و وی همواره ترس و تنهایی را از ته دل احساس میکند؛ این نیز با شخصیت پردازی بینظیر شخصیت اصلی به وجود آمده و این شخصیت پردازی به حدی عالی است که بین بیننده و تدی دنیلز، فرق خاصی از نظر احساسات و درک موقعیت باقی نمیماند. جزیره مرموز، احساس کاملاً عجیبی را در بیننده میکند و این همان هنر میزانسن و محیط سازی است که از اسکورسیزی از آن نهایت استفاده را کرده است. محیطهای درون تیمارستان و محیطهای جنگلی خارج از آن، به همراه وضعیت روانی نامطلوب تدی، دست به دست هم میدهند تا معنای هنر میزانسن کامل گشته و فیلم به درجهای متفاوت برسد. اگر طرفدار اثری کاملاً روانشناختی هستید که شما را به معنای واقعی کلمه، کمی ترسانده و شوکه کند، این اثر کاملاً مناسب است. البته برای بینندههای دیگر نیز، این اثر یک چالش ذهنی بینظیر است که داستانی چند لایه و پایانی بسیار عجیب و حتی غیرقابل تصور را برای بیننده به نمایش میگذارد که قبول آن نیز سخت است! پایان فیلم به طور قطع بسیار عجیبتر از چیزی است که تصور شود و به اصطلاح پایانی باز است؛ یعنی بیننده بر اساس چیزی که در طی فیلم دیده، نتایجی که گرفته و باورهایی که پیدا کرده است پایانی را انتخاب میکند. اگر نگاهی به تیم بازیگری این فیلم بیاندازیم، با افرادی چون لئوناردو دیکاپریو آشنا میشویم که در اکثر فیلمهای جدید اسکورسیزی هنرنمایی کرده است. بازی وی در این اثر، کاملاً بینظیر است و او نقش تدی دنیلز را بدون کوچکترین ایرادی بازی میکند. وضعیت روانی نامطلوب وی، ترس او از جزیره و رویدادهای درون آن چیزی است که دیکاپریو به طور کاملاً بینظیری به نمایش میگذارد و به طور قطع، اگر بازی وی نبود، تدی دنیلز آن تدی دنیلزی که باید نمیبود و Shutter Island نیز به چنین اثری تبدیل نمیشد. به طور کلی میتوان گفت Shutter Island از آثار روانشناختیی است که دوستداران این سبک را به طور کامل قانع میکند و برای دیگر بینندهها نیز میتواند اثری کاملاً عجیب و مرموز باشد که ارزش دیدن بسیار بالایی است.