دو هفته پیش قسمت اول بهترین فیلمهای قرن ۲۱ را معرفی کردیم و الان با قسمت دوم این مقاله خدمت شما دوستان هستیم. برای آشنایی با بهترین آثار قرن ۲۱ همراه گیمشات باشید.
در قسمت اول بهترین فیلمهای قرن ۲۱ شاهد حضور فیلمهای بسیاری خوبی بودیم ولی جای بسیاری از آثار خالی بود و حالا در قسمت دوم این شانس را دارید که فیلمها مورد علاقه خود را در لیست پیدا کنید.
بهترین فیلمهای قرن ۲۱ از دید گیمشات: قسمت اول
Pan’s Labyrinth
در اسپانیا سال ۱۹۴۰، یک دختر نوجوان همراه با مادر و ناپدری ارتشی و بیرحمش زندگی سختی را تجربه میکند تا اینکه با موجودی به نام «پَن» (Pan) آشنا میشود و ماجراهایی عجیب را تجربه میکند.
شاید «گیلرمو دلتورو» (Guillermo del Toro) در حد «فردریکو فلینی» (Federico Fellini)، «اینگمار برگمن» (Ingmar Bergman)، «آکیرا کوروساوا» (Akira Kurosawa) و چند کارگردان خارجیزبان و همرده دیگر، در سینما جریانساز نبوده و نامش به بزرگی این فیلمسازان افسانهای نباشد، اما بدون شک یکی از بزرگترین نامهای خارجی زبانیست که در قرن ۲۱ پای به عرصه فیلمسازی گذاشتهاند. این مرد مکزیکی، که البته دیگر میتوان بهش لقب «پیرمرد» مکزیکی را داد، به نوبه خودش در ژانر فانتزی تاثیرات قابل لمسی گذاشته است و واقعا میتوان ادعا کرد یکی از بهترین اتفاقاتی که برای سینما در قرن ۲۱ رخ داده، همین پیرمرد مکزیکی دوستداشتنی است.
فیلم Pan’s Labyrinth یا با نام کاملترش، El laberinto del fauno که البته بین ما ایرانیها با نام «هزارتوی پَن» شناخته میشود، بدون ذرهای شک یکی از زیباترین آثاریست که سینما تابه حال به خودش دیده است. این فیلم با زیبایی خاصی، دختر بچه معصومی را نشان میدهد که باوجود تمام سختیها و تلخیهایی که در زندگیاش وجود دارد، میتواند به لطف «پَن»، یا بهتر بگوییم، به لطف «تخیل»، زیباییهایی را هم در زندگیاش ببیند. اگر شما هم این فیلم را دیدهاید، مطمئنا صحنههای پایانی تاثیرگذارش را همراه با آن موزیک متن جادویی، به خوبی به یاد میآورید.
فیلم هزارتوی پن اثری است که در زمان اکرانش، تحسینها و حتی ستایشهای بسیاری از منتقدان و بینندگانش را برانگیخت. استایل خاصی که دلتورو در این اثر بهکار برده بود در کنار فیلمنامه اورجینال و زیبایی که خود او نوشته بود و همینطور خلاقیتها و تفاوتهای محسوسی که هزارتوی پن با دیگر آثار فانتزی آن زمان داشت، اصلیترین دلیل این تحسینها بود. ضمن اینکه جلوههای ویژه، طراحی صحنه و دیگر مسائل تکنیکی این اثر هم بسیار مورد توجه قرار گرفت. گیلرمو دلتورو پیش از این فیلم هم به لطف شماره اول Hellboy و چند اثر دیگر، نسبتا شناخته شده بود اما این هزارتوی پن بود که او را به جایگاه کنونیاش رساند.فیلم هزارتوی پن هماکنون براساس رای بیش از ۵۷۳هزار نفر از کاربران سایت IMDB، امتیاز ۸.۲/۱۰ را کسب کرده و ۱۳۰مین فیلم برتر تاریخ هم از دیدگاه کاربران این سایت، به شمار میرود. این فیلم از منتقدان سایت Metacritic هم نمره فوقالعاده ۹۸/۱۰۰ را کسب کرده است. هزارتوی پن در مراسم اسکار سال ۲۰۰۷، نامزد ۶جایزه از جمله «بهترین فیلم خارجی زبان»، «بهترین موزیک متن» و «بهترین فیلمنامه اورجینال» شد که البته هیچکدام این جوایز را هم نتوانست از آن خود کند. در مراسم گلدن گلوب هم این فیلم نامزد جایزه «بهترین فیلم خارجی زبان» شد.
Inception
گروهی وجود دارد که کارش کاشتن ایده در ذهن قربانیهای خودش است. این گروه اکنون باید به ذهن یک مدیرعامل مطرح و موفق نفوذ کند و در ضمیر ناخوداگاه این فرد، ایدهای بکارد که میتواند آینده شرکت تحت هدایت او را به کلی تغییر دهد.
شاید بتوان ادعا کرد که «کریستوفر نولان» (Christopher Nolan) مشهورترین کارگردان قرن ۲۱ است. کسی که هم میان عموم مردم بسیار شناخته شده و محبوب است و هم بین فیلمبازان طرفداران بیشماری دارد. مهمترین دلیل موفقیتهای کریستوفر نولان به عقیده بسیاری از کسانی که آثار او را تماشا کردهاند، این است که تقریبا در تمام آثار نولان، مفاهیمی گنجانده شده که میتواند بیننده را به تامل وادارند.
فیلم Inception که معمولا بین برترین آثار کریستوفر نولان و ژانر علمی/تخیلی طبقهبندی میشود، بدون شک یکی از پیچیدهترین و جذابترین آثار علمیتخیلی قرن ۲۱ است. این فیلم انقدر داستان درگیرکننده، پیچیده و عمیقی دارد که شاید برای درک دقیق داستان، مجبور شوید بیش از یک بار به تماشای این فیلم بنشینید. ایده نابی که کریستوفر نولان هنگام نوشتن فیلمنامه این اثر داشته، باعث شده شاهد یکی از جذابترین تداخلهای بین «واقعیت» و «خیال» در این اثر باشیم و مفاهیم بعضا فلسفیای را نیز در این اثر مشاهده کنیم. فیلمنامه بسیار خوب این اثر، به لطف کارگردان خوب و حرفهای نولان و صدالبته جلوههای ویژه عالی فیلم و فیلمبرداری فوقالعاده «والی فایستر» (Wally Pfister)، باعث شدند از نظر بصری هم فیلم Inception اثری بسیار چشمنواز باشد. مطمئنا اگر شما هم این فیلم را دیده باشید، پایانبندی بسیار هوشمندانه این اثر با به یاد میآورید. جایی که فیلم با هوشمندی خاصی به بیننده یادآوری میکند که تشخیص «واقعیت» از «خیال» آنقدری که فکر میکنیم هم کار سادهای نیست.
اما همانقدر که کیفیت فیلمنامه و بعضا دیالوگهای جذاب و قابل تاملی که در فیلم Inception گفته میشوند، باعث موفقیتهای قابل توجه این فیلم در میان اکثر منتقدان و بینندگانش شده است، تیم سازنده این فیلم هم باعث موفقیتهای تجاری این اثر شدهاند. نویسنده و کارگردان فیلم Inception یکی از مشهورترین و محبوبترین نویسندگان و کارگردانان حال حاضر دنیاست و در تیم بازیگری این اثر هم بازیگر فوقالعاده پرطرفداری بنام «لئوناردو دیکاپریو» (Leonardo DiCaprio) حضور دارد. بجز دیکاپریو دوستداشتنی و با استعداد، نامهای بسیار شاخص دیگری همچون «تام هاردی» (Tom Hardy)، «ماریون کوتیارد» (Marion Cotillard)، «مایکل کین» (Michael Caine)، «کیلین مورفی» (Cillian Murphy)، «الن پیج» (Ellen Page) و بالاخره «جوزف گوردن-لوئیت» (Joseph Gordon-Levitt) حضور دارند. فیلم Inception در مراسم اسکار سال ۲۰۱۱ نامزد ۸جایزه اسکار از جمله «بهترین فیلم»، «بهترین فیلمنامه اورجینال»، «بهترین موزیک متن» و «بهترین فیلمبرداری» شد که از بین این موارد، تنها جایزه «بهترین فیلمبرداری» را توانست از آن خود کند. در مراسم گلدن گلوب هم این فیلم نامزد ۴جایزه «بهترین فیلم درام»، «بهترین موزیک متن»، «بهترین فیلمنامه» و بالاخره «بهترین کارگردانی» شد.
فیلم Inception هماکنون امتیاز فوقالعاده ۸.۸/۱۰ را از چیزی حدود یک میلیون و ۶۹۸هزار نفر (!) از کاربران سایت IMDB کسب کرده است و ۱۴مین فیلم برتر تاریخ از دیدگاه کاربران این سایت به شمار میرود. منتقدان سایت Metacritic هم به این اثر نمره خوب ۷۴/۱۰۰ را دادهاند. این فیلم در باکسآفیس و گیشه هم عملکرد بسیار موفقی از خود به جای گذاشت. فیلم Inception با بودجه هنگفت ۱۶۰میلیون دلاری ساخته شد و در بازار جهانی توانست بیش از ۸۲۸میلیون دلار فروش کند.
La La Land
این فیلم روایتگر رابطه خاص و متفاوتیست که بین یک زن، با بازی «اما استون» (Emma Stone)، و یک مرد، با بازی «رایان گاسلینگ» (Ryan Gosling) شکل میگیرد. دختر داستان، آرزوی بازیگر شدن دارد و پسر داستان هم عاشق موسیقی جاز است و هرکدام هم باتمام وجود به سمت تحقق رویاهایشان حرکت میکنند.
این آخرین فیلمی است که حضورش در لیست «بهترین فیلمهای قرن ۲۱» قطعی شد. برای قرار گرفتن در این لیست، La La Land رقابتی بسیار نزدیک و تنگاتنگ با دو فیلم ۴Months 3Weeks and 2Days و Moonlight داشت و واقعا انتخاب تنها یک فیلم از میان این ۳ اثر، کار بسیار سختی بود. هر سه این آثار کاملا لایق حضور در این لیست بودند و تنها دلیلی که باعث شد درنهایت La La Land را به لیست اضافه کنیم، این بود که این فیلم توانست ژانر مرده «موزیکال» را بار دیگر زنده کند.
اما همانطور که اشاره شد، فیلم La La Land جزو معدود آثار جسور و شجاعی است که در طول تاریخ توانستهاند یک ژانر را به تنهایی از فراموشی خارج کنند. شاید یکی از مهمترین ویژگیهایی که سینما در قرن ۲۱ داشت، فراموش شدن دو ژانر «موزیکال» و «وسترن» بود که زمانی فوقالعاده پرطرفدار بودند. البته در همین قرن ۲۱ هم هرزگاهی آثار وسترنی ساخته میشدند که با کیفیت بالایی که داشتند میتوانستند تاحدودی روحی تازه در کالبد این ژانر بدمند. اما موزیکال به معنی واقعی کلمه فراموش شده بود و به جرئت میتوانیم بگوییم که فیلم La La Land به تنهایی توانست این ژانر را زنده کند.
اما بجز تاثیر بسیار مهم و غیرقابل کتمانی که فیلم La La Land با زنده کردن ژانر موزیکال، بر قرن ۲۱ گذاشت، این فیلم از نظر فنی هم کیفیت بسیار بالایی داشت و بعضا مفاهیم عمیقی هم در این اثر مشاهده میشد که بر ارزش کار میافزودند. فیلم La La Land به نویسندگی و کارگردانی یکی از با استعدادترین کارگردانان جوان حال حاضر دنیا، یعنی «دیمین شزل» (Damien Chazelle) ساخته شد. درمیان بازیگران این اثر هم بجز دو بازیگر دوستداشتنی سینما یعنی اما استون و رایان گاسلینگ، بازیگر چندان شناخته شدهای حضور ندارد. البته «جی کی سیمنز» (J.K. Simmons) محبوب هم حضوری کمئو مانند و بسیار کوتاه در این فیلم دارد. فیلم La La Land در مراسم اسکار سال ۲۰۱۷، نامزد ۱۴جایزه اسکار از جمله «بهترین فیلم»، «بهترین فیلمنامه اورجینال»، «بهترین کارگردانی»، «بهترین بازیگر نقش اصلی مرد» و «بهترین بازیگر نقش اصلی زن» شد که در نهایت توانست ۶جایزه، از جمله دو جایزه «بهترین بازیگر نقش اصلی زن» و «بهترین کارگردانی» را از آن خود کند. در گلدن گلوب هم این فیلم نامزد ۷جایزه (از جمله ۵جایزهای که بالاتر به آن اشاره شد) شد که درنهایت هر ۷جایزه را هم توانست از آن خود کند.
فیلم La La Land هماکنون با کسب امتیاز ۸.۱/۱۰ براساس رای چیزی حدود ۳۶۷هزار نفر از کاربران سایت IMDB، رتبه ۲۱۴ را درمیان برترین فیلمهای تاریخ از دیدگاه کاربران این سایت، در اختیار دارد. منتقدان سایت Metacritic هم به این فیلم نمره عالی ۹۳/۱۰۰ دادند. این فیلم در باکسآفیس و گیشه هم عملکردی بسیار موفق داشت بهگونهای که توانست با بودجه ۳۰میلیون دلاری، بیش از ۴۴۶میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروش کند.
Spirited Away
یک خانواده با گذر از یک تونل، وارد شهری عجیب میشوند که به نظر متروکه میآید. اما چیزی که این خانواده نمیداند این است که این شهر، متروکه نیست و محل زندگی اشباح و ارواح است. دختر ۱۰ساله این خانواده پس از اشتباهی که پدر و مادرش انجام میدهند، وارد ماجراهایی عجیب در این «شهر اشباح» میشود.
انیمه Spirited Away که در ایران با نام «شهر اشباح» مشهور است، نه تنها یکی از بهترین انیمهها و انیمیشنهاییست که سینما تابه حال به خود دیده، بلکه حتی یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما هم به شمار میرود. این انیمه توسط کارگردان بزرگ و استاد مسلم انیمهسازی، یعنی «هایائو میازاکی» (Hayao Miyazaki، خالق شاهکارهای دیگری همچون «پرنسس مونونوکه»، «قلعه متحرک هاول» و چندین اثر مشابه دیگر ساخته شده و همان فضای همیشگی و سبک حماسی و اساطیری آثار میازاکی هم در این اثر موج میزند. این انیمه جزو معدود انیمیشنهاییست که در آن «فرم» به چشم میخورد و حس خاصی که شهر اشباح در سرتاسر مدت زمان ۲ ساعته خودش به بیننده منتقل میکند چیزی است که حتی در دنیای فیلمهای سینمایی هم نظیرش کم پیدا میشود. مفاهیم اساطیری و جذابی که در شهر اشباح مشاهده میکنیم هم دلیل دیگری بر موفقیتهای این انیمه به شمار میرود.
شهر اشباح هماکنون براساس رای چیزی حدود ۵۰۵هزار نفر از کاربران سایت IMDB و با امتیاز ۸.۶/۱۰، بیست و هفتمین فیلم برتر تاریخ از دیدگاه کاربران این سایت به شمار میرود. این انیمه از منتقدان سایت Metacritic هم نمره فوقالعاده ۹۶/۱۰۰ را کسب کرده است. از موفقیتهای مالی این انیمه هم همین بس که شهر اشباح در زمان اکران خودش با بیش از ۲۷۶میلیون دلار فروش در سرتاسر دنیا، به موفقترین فیلم تاریخ ژاپن در باکسآفیس و گیشه جهانی تبدیل شد. ضمن اینکه این انیمه در مراسم اسکار سال ۲۰۰۳ هم برنده جایزه «بهترین انیمیشن سال» شد. درنهایت هم اینکه شهر اشباح انقدر در زمان اکرانش اثری تازه و اورجینال به شمار میرفت که خیل وسیعی از سکانسها و صحنههای این انیمه هماکنون تبدیل به سکانسهای بهیادماندنی سینما شدهاند.
Mad Max: Fury Road
«مکس» (Max)، با بازی «تام هاردی» (Tom Hardy) زن و بچه و همه چیزش را در گذشته از دست داده است و حالا در سرزمین خشک و بی آب پسا-آخرزمانی باید برای زنده ماند تلاش کند.
اصولا در سینما سه دست مخاطب وجود دارد. مخاطبی که از سینما فقط سرگرم شدن را میخواهد، مخاطبی که به مسائل فنی و تکنیکی فیلمها نگاه میکند و در نهایت مخاطبی که مفهوم و عمق یک اثر را مهمترین چیز میداند. فیلم Mad Max: Fury Road جزو معدود آثاریست که میتواند به معنای واقعی کلمه هر سه دسته مخاطب را راضی کند. بیشتر مدت زمان ۲ساعته این فیلم در تعقیب و گریز و صحنههای بسیار جذاب اکشن سپری میشود. این صحنهها با کارگردانی بسیار عالی «جورج میلر» (George Miller)، بازیهای درست و حرفهای بازیگران در کنار مسائل تکنیکیای که با جزئیات و کیفیت قابل ستایشی در فیلم گنجانده شدهاند، باعث میشود Mad Max: Fury Road از نظر فنی هم اثری بسیار قدرتمند باشد و در نهایت تمامی این مسائل با نمادگرایی فوقالعاده این فیلم همراه میشود و کاری میکند که تمام صحنههای اکشن فیلم از صرفا سرگرمکننده بودن خارج شوند و حالا پر از مفاهیم فلسفی (به عنوان مثال، مقوله آنارشیسم) و یا جامعهشناسانه و غیر فلسفی (به عنوان مثال فیمینیسم) باشند. البته هر سه شماره قبلی Mad Max هم آثاری بسیار قابل توجه و قابل تحسین هستند اما هرکدام از این سه شماره، به نوعی در راضی کردن هر سه دسته مخاطب، موفق عمل نمیکند. مثلا شماره سوم Mad Max یعنی Mad Max Beyond Thunderdome، که به شخصه آن را در میان فلسفیترین و عمیقترین آثاری که تابه حال دیدهام، قرار میدهم، به معنی واقعی کلمه اثری مفهومی و عمیق است ولی در سرگرمکننده بودن، موفق نیست.
Mad Max: Fury Road به کارگردانی جورج میلر ساخته شد. فیلمنامه این اثر را هم میلر با همکاری «برندن مککارتی» (Brendan McCarthy) و «نیک لاثریس» (Nick Lathouris) نوشته است. درمیان بازیگران این فیلم هم بجز تام هاردی، نام «شارلیز ترون» (Charlize Theron) دوستداشتنی به چشم میخورد. فیلم Mad Max: Fury Road در مراسم اسکار سال ۲۰۱۶، نامزد ۱۰جایزه اسکار، از جمله جایزه «بهترین فیلم سال» و «بهترین کارگردانی» شد که درنهایت ۶ اسکار، که همه هم مربوط به مسائل تکنیکی بودند را از آن خود کرد. در گلدن گلوب هم این فیلم نامزد دو جایزه «بهترین فیلم درام» و «بهترین کارگردانی» شد.
فیلم Mad Max: Fury Road هماکنون با کسب امتیاز ۸.۱/۱۰ از چیزی حدود ۷۰۶هزار کاربر سایت IMDB، رتبه ۲۰۴ را درمیان بهترین فیلمهای تاریخ، از دیدگاه کاربران این سایت، در اختیار دارد. منتقدان سایت Metacritic هم به این فیلم نمره عالی ۹۰/۱۰۰ را دادهاند. در باکسآفیس و گیشه هم فیلم Mad Max: Fury Road با بودجه ۱۵۰میلیون دلاری خود، چیزی حدود ۳۷۹میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروخت تا از این نظر هم اثری موفق باشد.
UP
پیرمردی تنها پس از اینکه در شرایطی قرار میگیرد که مجبور میشود خانهاش را از دست بدهد، تصمیم میگیرد این خانه را، که یاداور همسرش هم هست، با بادکنک به پرواز درآورد و جایی ببرد که همیشه خودش و همسرش آرزوی رفتن به آنجا را داشتند.
انیمیشنهای پیکسار همیشه جزو زیباترین آثاری به شمار میروند که در سینما ساخته شدهاند. دلیل این موضوع، سیاستها و فلسفه قابل تحسینی است که مدیران پیکسار داشته و دارند. درواقع پیکسار انیمیشن نمیسازد، مگر اینکه مطمئن باشد حرف جدیدی برای گفتن دارد. حتی انیمیشنهایی مانند Cars 2 که در حد بقیه آثار پیکسار با تحسین مواجه نشد هم در نوع خود اثری بسیار متفاوت و تازه درمیان انیمیشنها به شمار میرفت. گزینههای زیادی از انیمیشنهایی که پیکسار تاکنون ساخته، به عنوان انتخابهای احتمالی، برای قرار گرفتن در این لیست مورد بررسی قرار گرفتند اما در نهایت، انیمیشن زیبا و دوستداشتنی Up را به لیست افزودیم.
انیمیشن UP با داستان عمیق و تاثیرگذار خودش انقدر خوب است که حتی اگر هیچ علاقهای به انیمیشنها هم نداشته باشید، باز هم از این اثر لذت خواهید برد. این انیمیشن پر از مفاهیم عمیق ریز و درشت است که به لطف «انیمیشن» بودنش توانسته به زیباترین، تمثیلیترین و شاعرانهترین حالت ممکن، این مفاهیم را به تصویر بکشد. کمدی این انیمیشن را هم به هیچ عنوان نباید دست کم بگیریم چون UP به راحتی میتواند بارها و بارها بیننده خود را به خنده وادارد. از نظر تکنیکهای انیمیشنی هم Up حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
کارگردانی این اثر برعهده «پیت داکتر» (Pete Docter، خالق شاهکارهایی همچون «کمپانی هیولاها» و Inside Out) و «باب پترسن» (Bob Peterson) است. درمیان گویندگان اثر هم به جز «کریستوفر پلامر» (Christopher Plummer)، نام بزرگی به چشم نمیخورد. در مراسم اسکار سال ۲۰۱۰، این انیمیشن نه تنها نامزد (و البته برنده) دو جایزه بهترین موزیک متن و بهترین انیمیشن سال شد، بلکه نامزد جوایز مهمی همچون بهترین فیلمنامه و از همه مهمتر، بهترین فیلم سال هم شد. ضمن اینکه انیمیشن Up در مراسم گلدن گلوب هم برنده دو جایزه «بهترین انیمیشن سال» و «بهترین موزیک متن» شد.
انیمیشن Up هماکنون با کسب نمره ۸.۳/۱۰ از چیزی حدود ۷۷۹هزار نفر از کاربران سایت IMDB، رتبه ۱۱۳ را در میان برترین فیلمهای تاریخ، از دیدگاه کاربران این سایت دارد. منتقدان سایت Metacritic هم به این انیمیشن نمره عالی ۸۸/۱۰۰ دادهاند. در باکسآفیس و گیشه هم انیمیشن Up عملکردی بسیار موفق داشت به گونهای که با بوجه ۱۷۵میلیون دلاری، بیش از ۷۳۵میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروخت.
V for Vendetta
در جامعه مستبدی که «امنیت» مهمتر از «آزادی» به شمار میرود، مبارزی مرموز که با نام V شناخته میشود، علیه حکومت بپا میخیزد.
شاید فیلم V for Vendetta به اندازه اکثر فیلمهایی که در این لیست حضور دارند، با مقبولیت جهانی درمیان منتقدان و داوران مراسمها و جشنوارههای سینمایی مواجه نشده باشد اما این فیلم انقدر تاثیرگذار و جریانساز بوده که نه تنها بارها و بارها در میان مهمترین آثار قرن ۲۱ قرار گرفته، بلکه به عقیده بسیاری از محققین سینمایی، این فیلم یکی از مهمترین و جریانسازترین آثار تاریخ سینما به شمار میرود. جریانساز بودن فیلم V for Vendetta در سینما نمود چندانی پیدا نمیکند چون به هرحال پیش از این اثر هم فیلمهایی انتقادی و اعتراضی با تم اکشن ساخته شده بودند و پس از این فیلم هم هرزگاهی شاهد همچین فیلمهایی بودهایم. اما جریانساز بودن فیلم V for Vendetta نمود جامعهشناسانه و سیاسی دارد. پس از اکران این فیلم، جنبشهای آزادیخواهانه بسیاری در سرتاسر دنیا شکل گرفتند که با استفاده از ماسک نمادین V، خشمشان از حکومتها و سیاستهای دیکتاتورانه را به تصویر کشیدند.
در گوشهای از این فیلم عمیق، V میگوید «مردم نباید از حکومت خود بترسند، این حکومت است که باید از مردم بترسد». همین جمله که اکنون تبدیل به جملهای نمادین و مشهور هم شده است، فلسفه فیلم V for Vendetta را به خوبی نشان میدهد. درواقع این فیلم، هدفش انتقاد از حکومت خاصی نیست، هدف اصلی این اثر، انتقاد به اصل سیاست و دروغهای بیشماری که در آن پنهان شده، است. فیلم V for Vendetta به کارگردانی «جیمز مکتایج» (James McTeigue) و براساس فیلمنامهای از برادران «واچوفسکی»، (که البته اکنون دیگر «خواهران واچوفسکی» هستند!) ساخته شده است. مطمئنا سینمادوستان نام برادران واچوفسکی را با شاهکار تکرار نشدنی سینما یعنی Matrix بخاطر میآوردند. در تیم بازیگری این فیلم هم بازیگران فوقالعاده دوستداشتنیای همچون «ناتالی پورتمن» (Natalie Portman)، «جان هرت» (John Hurt) و البته «هوگو ویوینگ» (Hugo Weaving) که با هنرنمایی خاصی شخصیت اصلی فیلم یعنی V را به تصویر میکشد، حضور دارند.
فیلم V for Vendetta هماکنون با کسب امتیاز ۸.۲/۱۰۰ از چیزی حدود ۹۰۰هزار کاربر سایت IMDB، رتبه ۱۴۹ را درمیان برترین فیلمهای تاریخ از دیدگاه کاربران این سایت، دارد. منتقدان سایت Metacritic هم به این اثر امتیاز نسبتا خوب ۶۲/۱۰۰ را دادهاند. در باکسآفیس و گیشه هم فیلم V for Vendetta با بودجه ۵۴میلیون دلاری خودش، چیزی حدود ۱۳۳میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروخت. باوجود اینکه هم عملکرد این فیلم در میان منتقدان و هم میزان فروشش کاملا قابل دفاع است، اما دلیل اینکه چندان هم چشمگیر نیست یکی به ضعفهای نسبی فیلم از نظر فنی برمیگردد و دیگری هم به این واقعیت که V for Vendetta در زمان اکران خودش آنچنان که باید دیده نشد و اکنون به مرور زمان است که دارد نامش روزبه روز بیشتر مطرح میشود.
Irréversible
پیش از هر چیز باید بدانید «بازگشت ناپذیر» (Irréversible) برای مخاطبان جدی سینما و آن دسته از افرادی که به دنبال کندوکاو در دنیای کثافت امروز بشر هستند ساخته شده است و در نتیجه اگر به دنبال سرگرمی هستید بهتر است به سراغ این ساخته دوستداشتنی گاسپارنوئه نروید.
بازگشت ناپذیر روایت جالبی دارد و ماجرای یک تجاوز را به تصویر میکشد و تا عمق وجود به مخاطب میفهماند برخی اعمال و اشتباهات بازگشت ناپذیر هستند و تصمیمات امروز ما، آینده را میسازند. الکس و مارکوس با دوست خود پیر به یک مهمانی میروند اما خرده درگیری میان مارکوس و الکس به وجود میآید و او تصمیم میگیرد به خانه بازگردد اما در راه بازگشت به دام یک بیمار جنسی/روانی میافتد. نکتهای باعث میشود مخاطب مجذوب این اثر شود، جهانبینی عمیق فیلمساز و موضوعاتی است که به آنها اشاره کرده و شدیدا این ناهنجاریها را محکوم میکند. مسائلی مثل اختلاف طبقاتی، هرزگی و… . اولین اکرانهای این اثر به جشنوارهٔ کن مربوط است که در آنجا حاشیههای زیادی نیز به همراه داشت. بیشک نحوه روایت داستان Irréversible بینقص و بسیار عالی است ولی میزان بسیار زیاد خشونت آن بازخوردهای منفی زیادی نیز به همراه داشت. گاسپارنوئه کارگردانی است که در به تصویر کشیدن ایدههای خود ترسی ندارد و به همین خاطر است که فیلم برگشت ناپذیر توانست راه خودش را بهترین فیلمهای قرن ۲۱ باز کند. از دید خیلیها گاسپارنوئه با خلق این اثر جهنم را به تصویر کشیده است و تک تک عناصر فیلم در خدمت این موضوع بودند.
Eternal Sunshine of the Spotless Mind
دکتر هاوارد سرپرست یک کلینیک است که کار آن پاک کردن آن دسته از خاطرات افراد است که دوست ندارند آنها را در ذهن خود داشته باشند. کلینیکی که اغلب زوجها خصوصاً در روزهای نزدیک به ولنتاین به آن مراجعه میکنند تا خاطرات بدی را که از هم در ذهن خود دارند پاک کنند. دو شخصیت داستان ما تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترک خود میگیرند، اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر، سرنوشتشان به هم گره خورده است.
فیلم «درخشش ابدی یک ذهن پاک» (Eternal Sunshine of the Spotless Mind) یک اثر علمی تخیلی عاشقانه است که فیلمنامه ان توسط چارلی کافمن نوشته شده و توسط میشل گاندری کارگردانی شده است. درخشش ابدی یک ذهن پاک در فصل جوایز نیز عملکرد بسیار خوبی داشت و توانست اسکار فیلمنامه غیراقتباسی را دریافت کند. نکته مهم این فیلم این است که فراموشی همواره آسان و دلپذیر نیست و اگر چارلی کافمن به عنوان نویسنده تنها به جنبهی دلپذیر یا جنبهی دردناک فراموشی میپرداخت، فیلمنامه ناقص میماند. همین هنر او باعث شده که میشل گاندری به عنوان کارگردان یکی از بهترین فیلمهای قرن ۲۱ میلادی را بسازد. قالب فیلمهای علمی تخیلی از واقعیت بسیار دور و در واقع تخیل صرف هستند و همین موضوع فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک را خاص میکند. درون مایه عاشقانه و رمانتیک فیلم باعث میشود که مخاطب به خوبی بتواند کار سازنده را درک کند و با ان ارتباط برقرار کند. در کنار همه اینها نباید از بازی خوب جیم کری و کیت وینسلت و دیگر اعضای تیم بازیگری نیز غافل شد که درخشش بسیاری در سال ۲۰۰۴ با این فیلم داشتند.
4 دیدگاه
دانلود زیرنویس فارسی The Flash
واقعا فیلم Mad Max: Fury Road عاااالی بود و به نظرم یک شاهکاره واقعا . تو سریال ها هم بازی تاج و تخت عالیه . مرسی بابت مقاله خوبتون
Siamak
لیست خوبی نبود مثلا این فیلم مسخره و بی محتوای لالا لند رو گذاشتین ولی انیشمین بینظیر inside out رو فراموش کردین حداقلش از فیلم ها و انیمشین هایی که جایزه اسکار گرفتن استفاده میکردید خیلی لیست من در آوردی ای بود
اشکان دولتی
سلام دوست عزیز
مشخصا این که بشه با یک لیست همه رو راضی کرد غیرممکنه و سلیقه افراد فرق میکنه
ولی خب باید بگم که این لیست فقط انتخاب یک نفر نیس و روی تک تک انتخاب صورت گرفته بحث شده، فیلم لالااند هم تو متن ذکر شده که چرا اورده شده و اهمیتش چیه
در مورد اینسایت اوت باید بگم که تو همین لیست دو تا اثر انیمیشنی هس که به شدت کیفیت بیشتری از اینسایت اوت دارن و خب همین کار و سخت میکنه
در مورد اینکه چرا از برندهای جایزه اسکار بیشتر استفاده نکردیم هم باید به این برمیگرده که ثابت شده که اسکار به معنی بهترین بودن نیس و خیلی از فیلمها تو سالهای اخیر اسکار بهترین فیلم و گرفتن ولی لیقاتش رو نداشتن و به عنوان مثال میتونم از آرگو نام ببرم
ولی با این وجود سخت هس که با یه لیست بشه سلیقه های مختلف رو راضی نگه داشت
در اخر هم باید بگم که از اینجور مقالات تو ماه های اینده هم منتشر میکنیم و اونارو برای پیدا کردن اثار مورد علاقه خودتون بخونید حتما
رضا گیم
دقیقا شخصیت اولی که توی فیلم V for Vendetta الان جامعه ما بهش نیاز داره