خیلی کم پیش میآید که من در سینما احساس ناراحتی کنم. اما یک بار به شدتی در سینما احساس ناراحتی میکردم که همیشه در ذهنم ماند. یکی از سینماهای ارزان فیلم «شهر گناه» (Sin City) را برای تماشا گذاشته بود و با قیمت خیلی ارزانی برای خودم یک بلیط خریدم. فیلم پر بود از صحنات غیراخلاقی و در نهایت فیلمی نبود که بخواهم دوباره تماشا کنم. اما چیزی که من را آزار میداد، پدری بود که پسر هفت سالهاش را برای تماشا آورده بود. پسرک که فیلم برایش کسل کننده به نظر میرسید چندین بار از پدرش خواست که بروند. من با افراد بزرگسالی که به تماشای سرگرمیهای مخصوص به خودشان میروند مشکلی ندارم؛ همه ما میدانیم که هر سرگرمی در دنیا مخاطب خاص خود را دارد. اما برای من ناراحتکننده است که پدر آن پسر به جای آنکه پسرش را از اینگونه سرگرمیها محافظت کند، دارد او را در معرض این سرگرمیها قرار میدهد.
مشکلی که درباره انیمه «دثنوت» (Death Note) وجود دارد نیز دقیقا همین مشکل است. یک سریال ۳۷ قسمتی که طی سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ به نمایش درآمد و بر اساس مانگای محبوبی به همین نام از انتشارات «شونن جامپ» (Shonen Jump) ساخته شده است. انیمه یک عنوان هیجانانگیز و جذاب است، و در نهایت بدون آنکه متوجه شوم طی دو روز کل سری را به پایان رساندم. کیفیت گرافیکی کار نیز با توجه با استانداردهای گذشته در سطح بالایی قرار دارد؛ پس مشکل کجاست؟ خیلی ساده است، انیمه مخاطب سنی خود را مشخص نمیکند. در ظاهر محتوای کار به شدت بزرگسالانه به نظر میرسد و افرادی که با این هدف به سراغ انیمه میروند متوجه اشکالاتی کوچک میشوند. از طرف دیگر موضوعاتی در کار مطرح میشود که آن را برای کودکان نیز غیرقابل تماشا میکند.
دثنوت روایت داستان پسری خوشتیپ و باهوشی به نام «لایت» (Light) است که یک روز به صورت اتفاقی دفترچهای را پیدا میکند که متلعق به جهان دیگری است، دنیایی که ساکنین آن «خدایان مرگ» و یا با ترجمه ژاپنی «شینیگامی» هستند. کاربرد دفترچه به طور خلاصه اینگونه است؛ اسم شخصی که میخواهید و نحوه مرگ را بر روی آن بنویسید و فرد مورد نظر میمیرد. خیلی کم پیش میآید که انسانها به یک دثنوت دست پیدا کنند، در همان دفعات معدود هم کار بزرگی با آن انجام ندادهاند. لایت به شکلی مجنونانه به عدالت علاقه دارد. او اعتقاد دارد تنها در صورتی در جهان عدالت برقرار میشود که او با استفاده از دثنوت تمامی خلافکاران را به قتل برساند. خیلی سریع افراد مهم مافیا، خلافکاران بزرگ و افرادی که به بیعدالتی کمک میکنند به شکلی ناگهانی به قتل میرسند. مردم دنیا لایت را فقط با اسم مستعار انتقامجو میشناسند، و خیلی سریع او محور اصلی تمامی اخبار میشود.
حکمفرمایی یک قاتل با قدرتهای ماورالطبیعه به دنبال شکار باقی خلافکاران است تبدیل میشود به نگرانی شماره یک دولتهای دنیا و نیروی پلیس، به خصوص اینکه افراد در راس قدرت خواستار این هستند که قبل از اینکه مردم بفهمند لایت فقط خلافکاران را به قتل میرساند به مشکلش رسیدگی شود. در این هنگام کارآگاه جوان و نابغه «ال» (L) وارد داستان میشود که سابقه حل کردن تعدادی از سختترین پروندههای دنیا را داشته است. ال کاملا در تضاد با لایت است، او هیچ علاقهای به مود ندارد و با اینکه به شدت لاغر است ولی اعتیاد به مواد شیرین دارد. هنگامی که لایت به نیروهای تحقیقاتی ال نفوذ میکند و تبدیل میشود به نزدیکترین فرد به او، داستان شروع به حرکت میکند.
دیدگاه دثنوت، کاملا از دید شخصیتی روایت میشود که حکم شخصیت منفی را دارد. وجود یک نقش منفی به عنوان هسته داستان کار جدیدی نیست. در ادبیات کلاسیک به عنوان مثال، شکسپیر در نمایش ریچارد سوم داستان از دید شخصیت منفی است. همچنین در کارهای مدرن نیز میتوان این شکل از روایت را مشاهده کرد؛ فیلمهایی مانند «پالپ فیکشن» (Pulp Fiction) نیز چنین دیدگاهی داشتند. مطمئنا فقط به خاطر حضور برجسته لایت نیست که دثنوت تبدیل به یک اثر خوب میشود ولی روایت از دیدگاه شخصیت منفی در بین انیمهها به شدت کمیاب است.
اما یکی از مشکلات انیمه منطق پشت داستان است. نویسنده و طراح مانگا قبلا نیز گفته بودند که علاقهای به ساخت یک اثر عمیق و متمرکز بر اعمال لایت ندارند؛ آنها به دنبال ساخت یک اثر هیجانانگیز با لحظاتی دراماتیک بودند که به نوعی داستان قدیمی موش و گربه را تعریف میکند. قابل درک است که سازندگان مانگا نمیخواستند برای مجلهای که مخاطبش نوجوانان است اثری فیلسوفانه بنویسند. اما مشکل اینجا است که لایت به عنوان یک قهرمان شناخته میشود و حتی اعضای تیم ال نیز گاهی شک دارند که آیا دستگیر کردن او کار درستی است یا نه؟ در طرف دیگر قضیه ال فقط به دنبال گرفتن لایت است. تنها انگیزه او این است و کمی شخصیت او را کودکانه جلوه میدهد.
در عین حال داستان کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. در حالی که لایت با اسم مستعار انتقامجو به کار خود ادامه میدهد، جنگ در تمامی نقاط دنیا متوقف میشود و خلافکاران دست از کار میکشند؛ خیلی عالی به نظر میرسد نه؟ در طی سریال ما متوجه میشویم که دثنوت تنها در صورتی کار میکند که صاحب آن چهره فرد مورد نظر را دیده باشد و یا اسم او را بداند. در تعدادی از کشورها چهره افراد خلافکار به عموم نشان داده میشود ولی در تعدادی از کشورها اصلا چهره مجرمین به نمایش در نمیآید. همچنین وقتی که دهکدهای کوچک در آفریقا از بین میرود آیا اصلا کسی درباره آن مطلبی مینویسد؟ حالا لایت چگونه این افراد را متوقف کرده است؟ او که دسترسی به چهره و یا اسم این افراد ندارد. بله یکی از مشکلات بزرگ داستان این است.
یکی دیگر از مشکلات این است که لایت هیچگاه اشتباه نمیکند. افرادی که او میکشد همیشه مجرم صد درصد هستند و هیچوقت پیش نمیآید که آنها به صورت اشتباه محکوم شده باشند، حتی هنگامی که او افراد خوب را به قتل میرساند فقط برای این است که بتواند فرار کند و انیمه اینکار را توجیه هم میکند. در عین حال حتی کثیفترین آدم دنیا نیز افرادی را دارد که به او اهمیت بدهند، یا خانواده تمام افسرانی که لایت در یکی از قسمتها به قتل میرساند چه؟ داستان هیچگاه توضیح نمیدهد که این افراد چرا اعتراضی نمیکنند؟ داستان همیشه در جهتی پیش میرود که لایت با توجه به تمام کارهای نادرستش آدم خوبی به نظر برسد و تا جایی پیش میرود که به مانند یک خدا به نظر برسد.
در عین حال لایت دارای شخصیتی است که برای خیلی از نوجوانها جذاب به نظر میرسد. او پسر جوان جذابی است که حاضر است دروغ بگوید، فریب بدهد و در نهایت از هر کاری استفاده کند تا بتواند به خواسته خودش برسد.
یکی از بهترین مثالها در قسمت هفتم است. در این قسمت او یک افسر آمریکایی را به قتل رسانده است و حالا نامزدش که یک مامور سابق پلیس است، قصد دارد تا درباره قتل او با تیم تحقیقاتی دیدار کند و به آنها کمک کند. بیشتر این قسمت لایت و نامزد آن افسر را نشان میدهد که با یکدیگر قدم میزنند و بیننده مونولوگهای لایت را میشنود که قصد دارد نقشهای بچیند و به نوعی اسم دختر را بدست میاورد و با استفاده از دثنوت او را به قتل برساند. در نهایت نیز لایت موفق میشود که اسم او را به دست بیاورد و او را بکشد. او دروغ گفت تا بتواند کار خود را به پایان برساند، شاید یک نوجوان به دثنوت دسترسی نداشته باشد ولی انیمه نشان میدهد که دروغ گفتن کاری بسیار جذاب است که در نهایت هیچ پیامدی برای فرد نخواهد داشت. اگر لایت یک اسوه اخلاقی است، که انیمه تمام تلاشش را میکند که این مورد را تکذیب کند، چرا به مانند یک آدم درستکار رفتار نمیکند؟ مطمئنا برای یک فرد بالغ این اپیزود کسلکننده به نظر میرسد ولی برای نوجوانی که زیاد بر روی این مورد فکر نکرده است مطمئنا به شدت جذاب خواهد بود.
قبل از اینکه نقدم یک طرفه بشود باید بگویم انیمه بسیار جذاب است. شاید ال شخصیتش کمی بچگانه به نظر برسد ولی شخصیت دوستداشتنی دارد. اخلاقیات و نحوه پوشش او و همچنین این مورد که او تنها قهرمان اصلی داستان است، باعث میشود که تبدیل به شخصیت خاطرهانگیزی شود. دنیای شینیگامیها نیز به شدت جذاب است و با اینکه داستان تمرکز زیادی بر روی آن نمیکند ولی تئوریهای زیادی را ایجاد میکند. با اینکه پیچش نهایی داستان از جذابیت کلی آن میکاهد ولی در نهایت باید گفت که دثنوت به قدری خوب است که بتواند شما را تا آخر با خود نگه دارد.