طی سالیان اخیر تنوع و گستردگی بازیهای رایانهای به بیشترین حد خودش رسیده. سازندگان بسیاری برای جذب مخاطب به هر دری زدن و با ترکیب کردن سبکهای مختلف باهم سعی کردن عناوین عامه پسندتری رو روانه بازار کنند. اما همیشه دو سبک روی دو سر بازه گستره بازیهای رایانهای بودن. عناوین داستان محور و عناوینی که رکن اصلی اونا گیمپلی هست. به همین خاطر قصد داریم در سومین شماره از بحث هفته، به بررسی این موضوع بپردازیم. با ما همراه باشید.
قبل از هرچیز برای دوست داشتم و تجربه یک بازی رایانهای باید مشخص کنیم چه چیزی برای لذت بردن از یک بازی میخواهیم. شاید یکی دنبال یه گیمپلی درگیر کننده با پازلهای سخت باشه، یکی دنبال گرافیکی حیرتانگیز و یکی هم مثل من عاشق داستانهای عمیق و درگیر کننده. یکی از ایرادهایی که به عناوین داستان محور و غالبا بازیهای دیوید کیج توسط عدهای از بازیبازا گرفته میشه اینه که برخی اعتقاد دارن توی این عناوین همه چیز و خصوصا گیمپلی فدای داستان شده و شما رسما دارید یک فیلم سینمایی رو تماشا میکنید! بازیهایی که توی اونا در حال خلق یک دنیا و تکامل یک سناریو نیستید بلکه شما نقش یک بیننده رو ایفا میکنید که میشه با خوردن چیپس و پفک! و فشردن چندتا کلید ساده بازی رو تمام کنید! اما به شخصه به عنوان یکی از طرفدارای عناوین داستان محور باید بگم نه تنها توی این بازیها شما یک بیننده نیستید بلکه در نقش خالق اصلی و همه کاره قرار میگیرید. کدوم فیلم سینمایی هست که این گستره از افکار بیننده رو در خودش جای بده؟ کدوم فیلمه که اینقدر شما رو در خودش به عنوان عامل اصلی اتفاقات و غالبا حوادث ناگواری که پیش اومده تحت تاثیر قرار بده؟ یحتمل پاسخ شما «هیچ کدام» خواهد بود.
اما بازم این دسته از دوستان کوتاه نمیان و با ابروهایی به هم گره خورده و دستانی مشت کرده! میگن ببین: ما میخوایم بازی کنیم. بچرخیم توی محیط و همه کاره باشیم. در پاسخ به این دوستان عزیز باید گفت اول اینکه شما بازی و سبکی که باید به انجام اون بپردازی رو اشتباه انتخاب کردی! در نتیچه داداج اگه این بازیها رو تجربه نکنی و بیشک نقد هم نکنی بهتره! مهمترین رکنی که توی بازیهای داستان محور وجود داره اینه که ما با انتخابهامون داستان رو پیش میبریم و سناریوی خودمون رو میسازیم. شاید شما بگی خب توی بازیهای نقشآفرینی این حس بیشتر به مخاطب القا میشه و در پاسخت باید عرض کنم، اون سبکی جداس با المانهایی متفاوت که مخاطب خاص خودشو داره و یحتمل با یه بازی داستان محور مثل باران شدید (Heavy Rain) تفاوتهای بسیاری خواهد داشت. البته گیمپلی و روند بازی هم باید به شکلی معقول و سرگرم کننده باشه. به شخصه از زمان معرفی بازی تا سپیده دم (Until Dawm) تا چندی قبل که موفق به تجربهش شدم، دیوانهوار مشتاق انجام اون بودم اما به واسطه رو به تکرار گذاشتن بازی از میانههای داستان و سطحیتر شدن گیمپلی بازی قادر نیست آنطور که باید و شاید شما رو مجذوب خود کنه. در نتیجه گیمپلی برای هر بازی در سبک آن مهم است و دوچندان مهم است! اما برای عدهای از بازیبازان یک داستان ناب و گستره بیشتری از انتخابها بر هر رکن دیگری در بازی ارجعیت داره. حال نگاهی بیندازیم بر نظر سایر اعضای تیم گیم شات در اینباره.
یاشار گروسیان در اینباره میگه:
بازی یک پدیده به هم پیوسته و یکپارچه است. زمانی این یکپارچگی معنا میدهد که اجزایِ پدیده با تعادل و هارمونی کنار هم قرار گیرند. بنابراین داستان که هیچ، گرافیک و موسیقی نیز هیچگاه به تنهایی مهم نمیشوند. مهم نسبت و هارمونیِ میانِ این اجزا با یکدیگر است و البته یک عنصرِ کلیدیتر به نام گیمپلی. «سوپر ماریو» یا «کنترا» مگر داستانِ فلاسفهوار یا گرافیکِ پر ابهتی دارند؟ گیمپلی است که آنها را بازی میکند، اگر غیر از این میبود، حتما فیلم میشدند. اما رفته رفته وقتی دیگر اجزا بر گیمپلی غالب میشوند، اثر از بازی بودنِ خودش فاصله میگیرد و تنها یک بهانه میشود برایِ به رخ کشیدنِ گرافیکِ امثالِ «کرایسیس» یا مخلوقاتِ تکراری و البته ناقصی همچون «یوبی سافت» و یا شاید قصهای دراماتیک همچون The last of us. مهم نه گرافیک است، نه قصه و نه صدا و موسیقی. مهم تعادلِ میانِ این اجزاست وقتی که باید بازی را پخته کنند. پیش از این گفته بودم، «گیمپلی» تنها نقطهی مانور و به رخ کشیدنِ خلاقیتهای سازنده است وگرنه دیگر اجزا را هم در سینما و هم در ادبیات تجربه کردهایم. در یک بازی، گیمپلی تمامِ حرف را نمیزند ولی مهمترین حرف را میزند. اگر بازی مهمترین حرفش را نزد یا ناقص بزند، دیگر اجزا پیِ خودشان ول معطلاند.
ایمان احمدیان در اینباره میگه:
به شخصه وجود یه داستان قوی و پرتب و تابو بیشتر از گیم پلی حیاتی میدونم.. حالا خیلیا میگن میریم فیلم میبینیم تاثیرش بیشتره و فلان.. اما بهترین و مجذوب کننده ترین گیم پلی بدون ی داستان خوب میشه آب تو هاونگ، درسته گیم پلی مهمه و مرز بین بازی و فیلمو مشخص میکنه اما برای من یک روایت عالی ک ماتم کنه.. بغض بندازه تو گلومو چشامو ببنده خیلی لذت بخش تره تا یک گیم پلی با کلی مکانیزم بدیع.. اگه تا اخر عمر برای سرنوشت دکمه بزنم خیالم جمعه بارون بند نمیاد و تا ابد شدیده.
سینا سبزهپرور در اینباره میگه:
مطمئنا شالوده اصلی هر بازی، داستان آن است. با افزودن چاشنی یک گیمپلی عالی، روند داستانی بسیار قویتر و تاثیر گذارتر خواهد شد. اما زمانیکه بخواهیم انتخاب کنیم که کدام فاکتور مهمتر است، کار سخت میشود. همانطور که گفتم، شالوده اصلی هر بازی از نظر من داستان آن است. البته برای بازیهایی با سبک مشخص، مثلا نقش آفرینی که داستان باید کامل و پخته پرداخته شود. در بازیهایی مثل سبک جهان باز، میزان اهمیت گیمپلی و داستان تقریبا برابر است اما داستان هنوز هم از نظر من در این سبکها هم مهمتر از گیمپلی میباشد. بدون یک داستان خوب، اصلا بازی کردن معنی خود را از دست میدهد؛ داستانی که بتوانی آن را متوجه شوی و آنقدر جذاب باشد که به ادامه دادن بازی، مشتاقت کند. در کل در اکثر سبکها، چه با اختلاف کم و چه زیاد، داستان (از نظر من) مهمتر از گیمپلی میباشد. هرچند یک مورد استثنا وجود دارد؛ در بازیهای آنلاین و مولتی پلیر این اهمیت داستان جای خود را به گیمپلی میدهد و گیمپلی در این سبک با اختلاف زیادی از داستان پیشی میگیرد، این راهم بگویم که در اکثر این دست بازیها چیزی به نام داستان در دو خط خلاصه میشود یا اصلا داستانی را شاهد نیستیم.
رضوان دشتی در اینباره میگه:
گیم پلی یک بازی مهمتر است یا داستان آن؟ به نظر من بستگی به نوع برخورد فرد نسبت به یک بازی دارد. اگر ۲۰ سال پیش این سوال پرسیده میشد، همه بدون شک میگفتند که گیم پلی مهمتر است. مگر میشود یک بازی هم داستان داشته باشد و مردم به خاطر داستان آن بازی را تهیه کنند؟ اکنون به لطف پیشرفت تکنولوژی و ترکیب شدن المانهای سینمایی در بازیها، به جرات میتوان گفت که داستان یکی از ارکان اصلی یک بازی به حساب میآید و بله! هستند کسانی که فقط به خاطر داستان یک بازی را تهیه میکنند و از انجام دادن آن لذت میبرند.
البته بین این دو اصل (گیم پلی و داستان)، حد تعادل نیز باید رعایت شود. از همان اولین دقایق شروع یک بازی جدید تا آخرین لحظات آن با گیم پلی سر و کار داریم. اگر این گیم پلی ضعیف و نچسب کار شده باشد، طبیعتا بازیکن از دیگر ارکان بازی (موسیقی، داستان و گرافیک) نیز زده خواهد شد و لذتی از آنها نمیبرد. برعکس این قضیه هم صدق میکند. اگر داستان یک بازی ضعیف کار شده باشد، در هنگام انجام بازی نه تنها حس پوچی به آدم دست میدهد، بلکه بعد از اتمام بازی احساس میشود که وقت خود را بیهوده تلف کردهایم. بازی باید به گونهای طراحی شده باشد که بازیکن در اواسط بازی از خودش نپرسد که چرا باید این کار را انجام بدهم؟ که چی بشود؟ آن لحظه حساس در بازی رستگاری سرخ پوست مرده را به یاد دارید؟ همان لحظهای که در اسطبل را باز میکنید و دشمنانتان رو به روی شما ایستادهاند؟ در این قسمت نه بازی به شما دستوری میدهد، نه راهنمایی بر روی صفحه نمایشگر نقش میبندد. این خودتان هستید که تصمیم میگیرید در آن لحظه چه کار کنید (که البته ۱۰۰% بازیکنان در آن لحظه یک کار را انجام میدهند). این فقط به داستان بازی برمیگردد که بازیکنان را مجاب میکند بدون سوال پرسیدن و فقط به خاطر اهمیت دادن به شخصیتهای بازی آن کار را انجام دهند.
با تمام این تفاسیر به شخصه داستان را به گیم پلی ترجیح میدهم. البته این هیچ چیزی از ارزش گیم پلی کم نمیکند و فقط یک نظر شخصی است. ارجعیت دانستن داستان بر گیم پلی به این معنی نیست که من از گیم پلی خوشم نمیآید، بلکه به این معنی است که هدفم از انجام بازی لذت بردن از داستان آن است. اگر میخواهم فقط چند دقیقه سرگرم شوم، هیچ وقت یک بازی AAA را شروع نمیکنم و ترجیح میدهم در این نوع مواقع بازیهای کوچک (از لحاظ هزینه نه ارزش) و مستقل مانند: Limbo، Super Meat Boy، Monument Vally و غیره را بازی کنم؛ اما برای لذت بردن دراز مدت بازیهای داستان محور مانند: Alan Wake، Heavy Rain، The Last of Us و غیره را ترجیح میدهم.
بارها از اطرافیان شنیدهام که میگویند: تو که داستان دوست داری، برو کتاب بخون. برو فیلم ببین.
در جواب باید گفت که ما (کسانی که داستان را اولویت میدانند) هم کتاب میخوانیم و هم فیلم میبینیم ولی بازی جای خودش را دارد. در کدام فیلم یا کتابی آنقدر با شخصیت اصلی ارتباط برقرار میکنید که مرگ پسرش را همانند از دست رفتن یکی از عزیزان خودتان طلقی کنید؟ در کدام رسانهای کشتن یا نکشتن یک شخصیت فرعی آنقدر برایتان مهم میشود که تا چند روز برای انجام دادن یا ندادن آن کار و عواقبش عذاب وجدان میگیرید؟ در کدام کتاب یا فیلمی این حق به شما داده خواهد شد که خودتان سرنوشت شخصیتها و اطرافیانش را انتخاب کنید؟ بازیهای رایانهای تنها رسانهای هستند که چنین تجربهای را به مخاطب القا میکنند و حق بدهید که داستان دوستان (!) هم بخواهند سهمی را از این رسانه پویا داشته باشند.
کیان کاظمی در اینباره میگه:
پاسخ من برای این پرسش بدون شک گزینه گیمپلی است. کافی است لحظهای درنگ کرده و به علت پیدایش و رشد بازیهای رایانهای فکر کنید. اگر قرار بود تمرکز بازیها هم کاملا روی داستان باشد خب چرا اینهمه زحمت و نوشتن هزاران خط کد و طراحی و غیره؟ تولید کردن یک فیلم سینمایی مسلما در زمان پیدایش بازیهای رایانهای ریسک کمتری داشت و مردم هم که تازه با صنعت سینما انس گرفته بودند استقبال بیشتری از یک محصول متمرکز روی داستان میکردند. مسلما اگر بازیهای رایانهای اولیه از گزینه گیمپلی و هدف اصلی خود که دخیل کردن مخاطب در یک سرگرمی پویا بود بی بهره بودند، صنعت بازی سازی هرگز رشد نکرده و اینک شاهد عناوینی که طرفدارانشان آنها را بازی خطاب میکنند و گیمپلی آنها به فشردن چندین کلید و تخم مرغ نیمرو کردن خلاصه میشود نبودیم. در سالهای اخیر و نفوذ دنیای سینما و تکنیکهای آن در بازیهای رایانهای مانند یک چاقو دو لبه عمل کرده و از طرفی شاهد بهبود و گسترش تکنیکهای داستان سرایی به عنوان یک بخش فرعی در بازیها بودیم و از طرفی برخی بازی سازان به اندازهای از این تکنیکها در بازیهای خود بهره میبرند که به سختی میتوان از آثار آنها با نام بازی یاد کرد و متاسفانه شاهد هستیم هدف اصلی از تولید بازیهای رایانهای (حداقل از نظر من) که ایجاد یک ارتباط پویا و البته سرگرم کننده میان مخاطب و کامپیوتر است به کلی نابود میشود. بسیاری از ما هنوز هم به یاد داریم که عامل اصلی جذب شدن ما به این صنعت نه داستان سرایی و نه تکنیکهای سینمایی، بلکه همان گیمپلی جذابی بود که برای تجربه آن لحظه شماری میکردیم و شاهد هستیم برخی بازیکنان تفاوت میان بازیها و سینما را یادشان رفته و دکمه زدنهای بی پایان و مشاهده میان پردههای پرزرق و برق را بازی میخوانند. داستان بدون شک یکی از پایههای مهم در ساخت و توسعه یک بازی است، اما به نظر من تا وقتی مهمترین رکن بازی یعنی گیمپلی (با کلیدزنی و انتخاب دیالوگ اشتباه نشود) در آن وجود نداشته باشد، از آن نمیتوان به عنوان یک بازی رایانهای یاد کرده و بدون توهین به شخص یا قشر خاصی بهتر است این افراد نام بازی را روی آثار خود نگذارند و از آنها به عنوان فیلم یا سریال تعاملی یاد کنند.
سخن پایانی:
در پایان باید گفت هم داستان و هم گیمپلی دو رکن جدا ناشدنی از یک بازی هستند. مسلما بدون یک داستان جذاب یک گیمپلی حتی کم نقص و عالی به یک تقلا و رفت و آمدهایی بیمعنی تبدیل میشه. همچنین بدون یک گیمپلی دلچسب و مناسب با سبک بازی، داستان هم نمیتونه آنطور که باید و شاید مخاطب رو سرگرم کنه و یحتمل شما از بازی خسته خواهید. اما مهمتر از هرچیز علاقه شخصی و دلایل شما برای انتخاب و لذت بردن از یک بازی هست. در پایان نظرات و استدلالهای خودتون در این زمینه رو با ما به اشتراک بگذارید.
امید به رضایت شما از این بحث هفته و ایام به کام.
1 دیدگاه
farimah
خسته نباشید واقعا مقاله عالیی بود … قطعا هردو … هم گیم پلی و هم سکانس های داستانی بازی … من به شخصه بازی های هیجانی ، معمایی و ماجراحویی رو دوست دارم … زمانی که مشغول بازی هستیم ممکنه بعضی مواقع روند داستان بازی از دست آدم در بره و خوب این موقع هاست که سکانس های داستانی بازی کمک میکنن ، هم به فهمیدن داستان بازی و هم استراحت چند ثانیه ایی تا فکر آدم برای ادامه بازی باز بشه … اما توی بعضی بازی ها سکانس ها اونقدر زیاده که دیگه هیچ هیجانیی برای ادامه بازی نمیمونه و خود بازی زودتر از اینکه یه معما رو حل کنیم جوابشو توی سکانس نشون میده…