بازی The Evil Within 2 مجموعا شباهتی به یک تجربه جدید از دنیای وحشت ندارد. با بررسی این بازی در ادامه همراه گیم شات باشید.
وقتی به لیست سازندگان بازی The Evil Within 2 نگاه میکردم و از حضور نام شینجی میکامی در این فهرست مطمئن میشدم، پیش خودم گفتم چطور ممکن است که کارگردان خلاق عناوینی مانند Resident Evil 4 چنین دستپخت بینمکی داشته باشد. اشتباه نکنید؛ بازی The Evil Within 2 مجموعا ساخته قابل احترامی است. مگر میشود عدم تحول و پیروی از ساختارهای گذشته را یک ایراد بزرگ دانست؟ مشکل احتمالا از سطح انتظارات ما است. وقتی میبینیم یکی از بزرگترین کارگردانهای ژانر وحشت در دنیای بازیها پس از چندین سال استراحت (و حتی اعلام بازنشستگی) به میدان رقابت بازگشته و قصد تولید دنبالهای بر ساخته قبلی خود دارد، واقعا نمیتوانستیم به یک تکرار در قالبی جدید اکتفا کنیم. آری؛ کسی قرار نیست منکر فضاسازی کمنظیر بازی و همچنین داستان منحصر به فرد آن شود. کسی آن نیمچه تحولات گیمپلی را نادیده نمیگیرد. حتی هیچ گلهای نیست از این که بازی در جلوههای بصری رسما زباله است. مشکل اصلی The Evil Within 2 دقیقا نبود خلاقیت کافی و عدم تحول سیستمی که شینجی میکامی اولین بار در Resident Evil 4 خلق کرده بود است. همانطور که هیچگاه نمیتوان منکر عظمت و بزرگی Resident Evil 4 شد، احتمالا نمیتوان The Evil Within 2 را هم زیر سوال برد؛ بیشتر از آن باید اذعان کرد که این بازی کم عمق بوده و چیزی به گذشته شما در ژانر وحشت اضافه نمیکند. درست برخلاف انتظاری که از شخصی مانند شینجی میکامی داریم.
بگذارید صورت مساله را چندان پیچیدهاش نکنیم. بازی The Evil Within 2 حقیقتا نه حکم یک تف سر بالا را دارد، نه یک بازی در حد و اندازه نام شینجی میکامی و کارنامه درخشانش محسوب میشود. درواقع مرز میان این دو تعریف هم نیست. بخش بزرگی از اجزای گیمپلی کاملا مشابه همان چیزی است که ما در نسخه ابتدایی اثر دیده بودیم؛ حال آن که قسمت ابتدایی خود اکثر ویژگیهایش را از Resident Evil 4 وام گرفته بود. دوربین بازی، سلاحها و معضل کمبود مهمات، وجود وحشت موقعیتی به واسطه برخی موجودات قدرتمند و ضعف کلی شخصیت اصلی، حتی محیطهای بازی و کمی مهمتر از همه موجودات شبیه به زامبی دنیای The Evil Within همه و همه از مواردی هستند که نسخه ابتدایی از بازی Resident Evil 4 وام گرفته بود؛ حتی همان موجودات اره برقی به دست معروف دنیای Resident Evil هم در بازی وجود داشتند. علاوه بر این موارد، نسخه ابتدایی حاوی چندین خلاقیت اساسی بود؛ در صدر این خلاقیتها تم داستانی بازی، سیستم آپگرید و بعضا مکانیکهای گیم پلی و نحوه درگیری با دشمنان قرار میگیرد. حالا کمی به جلوتر برویم تا برسیم به The Evil Within 2؛ جایی که کمبود خلاقیت در عناصر گیم پلی به واقع احساس میشود. اساسا در جدیدترین ساخته شینجی میکامی (که البته او کارگردان اصلی بازی نبوده) هیچ عمق و ظرافتی به چشم نمیخورد. بازیکنان احتمالا حین تجربه The Evil Within 2 متوجه میشوند که این بازی بهانه لازم برای تبدیل شدن به یک مجموعه را ندارد. مخصوصا زمانی که سازندگان تقریبا هیچ تلاشی برای ایجاد خلاقیت در همان تم قدیمی ساختههای میکامی نمیکنند. گیمپلی در دومین نسخه از این سری اگر چه تغییراتی نسبت به قسمت اول دارد، اما به واقع این تغییرات جزئی و ناچیز هستند.
گیمپلی علیرغم پیشرفت ناچیزش نسبت به گذشته تم و قالب جدیدی از «وحشت و ترس» ارائه میکند. شما قطعا تغییر سبک وحشت در دنیای این بازی را احساس خواهید کرد. اگر در گذشته بازی تمرکز ویژهای بر فضاسازی دنیایش داشت، حال از هر نظر شامل ترس روانی میشود. احتمالا بازیکنان حین تجربه بازی The Evil Within 2 شرایطی نزدیک به وحشت با درصدی از اضطراب را احساس خواهند کرد. کمبود مهمات هنوز هم جزئی از بازی محسوب میگردد که اصلا خبر جدیدی نیست، اما در تداوم اضراب مانند همیشه موثر واقع میشود. با وجود آن که داستان بازی The Evil Within 2 کمی بیش از حد عمیق و گهگاهی پیچیده است، اما اگر کمی به دنیای این سری علاقهمند باشید قطعا شما را تا انتها کنجکاو نگه میدارد؛ چه بسا که پایان بازی کاملا ارزشش را دارد. اینبار هم در مرکز هسته اصلی داستان شخصیت سباستین قرار گرفته است. خبر خوب برای طرفداران سری این است که سباستین جذابتر از هر زمان و کارکشتهتر از هر وقتی به نظر میرسد. شاید در حرفهایم کمی اغراق وجود داشته باشد، اما از نیمه داستان به بعد شخصیت سباستین و برخی دیگر از کاراکترهای مثبت بازی حسابی جذاب و کاریزماتیک میشوند. اینبار سباستین مانند گذشته دیگر برخلاف میلش در جریان اهریمن درونی قرار نگرفته و کاملا برعکس؛ خودش به دل ماجرا میزند. که تمام اینها نشان از پختهتر شدن شخصیت او دارند و چه بسا که از یک دوم انتهایی داستان سباستین تبدیل به شخصیت مورد علاقه شما خواهد شد؛ البته بهتر است جمله اخیر را چندان هم با اطمینان قرائت نکنیم.
نحوه روایت داستان شرایط عجیب و غریبی دارد و بازیکنان احتمالا احساس میکنند که بر خلاف نسخه قبلی، سناریو کاملا در انحصار شخصیت اصلی بازی قرار گرفته است و اینبار موضوع زندگی شخصی اوست. معمولا در چنین شرایطی مخاطبان به دو دسته تقسیم میشوند. اول عدهای که با طرح و قالب روایت به سبک شرقی آشنا هستند و میدانند که این نوع از داستانسرایی معمولا با اتفاقات شوکه کننده و پیچ در پیچی طرف است؛ خب طبیعتا این بازیکنان از تجربه The Evil Within 2 و داستانش نهایت لذت را خواهند برد. برخلاف افراد مذکور، گروهی هستند که از عناوین خطی روایت سادهتری را میپسندند و چندان اشتیاقی نسبت به پیج و تاب خوردن در سناریو از خود نشان نمیدهند. باید گفت که The Evil Within 2 برای این افراد ساخته نشده است. البته بد نیست بگوییم که شخصیت پردازی در نسخه دوم به مراتب وضعیت بهتری دارد. یکی از بزرگترین چالشهای اعصاب در قسمت اول بازی، عدم ارتباط میان بازیکن و شخصیت اصلی بود. قابل لمس نبودن سباستین در The Evil Within حالا جبران شده و اینبار به لطف شخصیتر شدن ماجرا با شخصیت چندلایهای طرف هستیم.
از آنجایی که The Evil Within 2 شخصیتهای منفی کاملا زبالهای دارد، احتمالا چندان تحت تاثیر برخی اتفاقات مهم داستان قرار نخواهید گرفت. البته که The Evil Within 2 داستانی متکی بر شخصیت منفی ارائه نمیکند، اما با این حال به نظر میرسد که کمبود چنین چیزی در بازی توسط بازیکنان احساس خواهد شد. همان اندازه که شخصیتهای منفی دو بُعدی به نظر میرسند، باسها و چالشهای بازی نیز کم عمق و قدیمی هستند. گاهی بیش از اندازه احساس میشود که در دنیای The Evil Within 2 با موقعیتهای تکراری و قدیمی طرف هستیم. دقیقا در نقطه ابتدایی همین مقاله هم اشاره کردیم که بازی به دلیل عدم تحول و کمبود خلاقیت کافی، اصلا نمیتواند به یک تجربه جوان بدل گردد. مهمترین ایراد The Evil Within 2 هم دقیقا به همین خلاصه میشود. شاید این بازی در طول ۱۵ ساعت تجربهای که برایتان رقم میزند هیچگاه کلیشهای ظاهر نشود، اما قطعا نوآورانه و خلاق هم نیست. دوربین بازی درست در جایی قرار گرفته که نسخه قبلی آن قرار گرفته بود. گانپلی دقیقا مشابه همان چیزی است که نسخه قبلی آن بود. دشمنان بازی زامبینماهاییاند که نسخه قبلی هم مشابه آنها را داشت. نحوه نابودی اکثر دشمنان دقیقا همان چیزی است که نسخه قبلی بازی از آن بهرهمند بود و نهایتا خیلی از المانها مشابه قسمت اول بازی است. بدتر از همه اینکه نسخه ابتدایی خود بیشتر ویژگیهایش را از Resident Evil 4 وام گرفته بود. در نتیجه قطعا چیزی نزدیک به هشتاد درصد بازی برایتان تازگی ندارد.
چنان چه کمی قبلتر هم اشاره کردیم بازی علیرغم آن که پیرو چند المان نخنما شده است، اما همچنان درصدی غافلگیری در آن دیده میشود. بزرگترین تغییر قسمت دوم نسبت به نسخه ابتدایی، نحوه پیشروی در بازی است. بازیکنان به راحتی میتوانند مراحل را با توجه به تواناییهای خود پیش ببرند و حالا بیشتر از هر زمانی گشت و گذار در محیط پاداش مناسبی برای بازیکنان به همراه دارد. محیطها جزئیات بیشتری برای ارائه کردن دارند و همین موضوع تجسس و گشت و گذار در موقعیتهای خفقانآور بازی را جذابتر میکند. شما دیگر مانند گذشته با یک فرمول ساده از رویارویی با دشمنان طرف نخواهید بود؛ بلکه راههایی زیادی برای نابود کردنشان در اختیار دارید. مخفی کاری یکی از همین راهها است. شما در مواردی میتوانید با مخفی کاری تعداد زیادی از دشمنان بازی را زمینگیر کنید. البته ویژگی مخفی کاری با درصد کمی در نسخه قبلی هم وجود داشت، اما چندان مورد استفاده قرار نمیگرفت و وجودش ضروری نبود. اکنون به این ویژگی بهای بیشتری داده شده است و اگر چه اینجانب هیچ علاقهای به مخفی کاری در بازیهای اینچنینی ندارم، اما وجودش نکته مثبتی تلقی میشود. البته در برخی مناطق به واسطه وجود باسها شما ملزح به استفاده از ویژگی مخفی کاری خواهید بود.
سلاحها در مقایسه با نسخه قبلی از تنوع بیشتری بهره میبرند. اما باسها همچنان چالشی برای بازیکنان به همراه ندارند و تقریبا در تمامی موارد (تقریبا) شما میتوانید با کمی جاخالی و چند شلیکِ درست آنها را زمینگیر کنید. سایر اجزای گیمپلی مشابه نسخه قبلی بازیاند و تقریبا چیزی به داشتههای فعلی شما اضافه نمیکنند. گیمپلی در بازی The Evil Within 2 تقریبا یکنواخت است و از عمق کافی بهره نمیبرد. با این حال جلوههای بصری هم وضعیت بهتری ندارد. شاید در یک نگاه نورپردازی و لوکیشینهای بازی طراحی زیبایی داشته باشند، اما از حیث فنی ایرادات بزرگی در بازی دیده میشود. مخصوصا زمانی که به جزئیات موی صورت سباستین، چهره دشمنان بازی که بیشتر شبیه به زامبیهای بخش آنلاین Call Of Duty هستند و توجه ویژهای بر قرمز بودن رنگ چشمشان شده است، محیطهای لبهدار و طبیعتی که جزئیات کمی دارند نگاه کنید متوجه حرفهای من خواهید شد. حتی نسخه قبلی بازی هم در مدیوم جلوههای بصری زمان خودش نبود و این که هیچگاه مسالهای به این مهمی برای سازندگان اهمیت پیدا نمیکند خودش جای تعجب دارد. حال میتوان گفت که بازی The Evil Within 2 از نظر جلوههای بصری بیشتر شبیه به نسخه قبلی است و پیشرفت چندانی در آن اخساس نمیشود.
برای آنهایی که نسخه ابتدایی این بازی را تجربه کردهاند و اهریمن درونی بیشتری میخواهند، احتملا The Evil Within 2 ساعتها سرگرمشان میکند. فضاسازی در این بازی حرف اول را میزند و موسیقی فوق العادهای که چاشنی آن شده است احتمالا هوش از سرتان بپراند. این مجموعه از موسیقیها را احتمالا مدتی بعد به صورت جداگانه گوش خواهید داد و حسابی لذت خواهید برد. با این حال تجربه The Evil Within 2 تنها برای طرفداران این مجموعه جذاب خواهد بود. زیرا ویژگیهای گیمپلی یا به اندازه کافی جذاب و خلاقانه نیستند یا کاملا رنگ و بوی تکرار به خود گرفتهاند. در نتیجه برای کسی که اولین بار به سراغ این سری آمده است احتمالا سرخوردگی به همراه میآورد. داستان بازی پایانبندی بسیار خوبی دارد و به همین دلیل میتوان گفت که پیچ و تاب خوردن در جریان این سناریوی عجیب ارزشش را خواهد داشت. در این میان شما هم ممکن است مانند نگارنده مطلب، گاهی پیش خود بگویید که دنیای این بازی پتانسیل بیشتری از یک تکرار دارد و کاش عوامل سازنده بهانهای بیشتر از اهداف تجاری برای خلق چنین گیمپلی تکراری و نخنما شدهای داشتند.
راوی داستان غمانگیز این روزهای نسل هشتم اینبار بازی The Evil Within 2 است. این اثر نشان میدهد که شینجی میکامی در چند سال گذشته پیشرفت چندانی نکرده و ما با انقلابی مانند Resident Evil 4 در این سری مواجه نیستیم. بلکه تکرار فرمول قدیمی این سازنده به شما یک تجربه معمولی و پازنده ساعته میدهد. The Evil Within 2 برخلاف نسخه قبلی چندان هم ترسناک به نظر نمیرسد و اگر چه در خلق فضاسازی ذرهای ضعف ندارد، اما از خالقی که خود را پدر وحشت نامیده است بیشتر از این حرفها انتظار میرود. تجربه بازی The Evil Within 2 را تنها به کسانی پیشنهاد میکنم که چندان نسبت به ویژگیهای گیمپلی و حتی بصری اهمیت نداده و دنبال یک ماجراجویی جدید از جنس ساختههای میکامیاند. این دسته از افراد در خرید The Evil Within 2 لحظهای نباید درنگ کنند. اما برای عامه مخاطبین؛ باید گفت که تجربههای کاملتری نسبت به این بازی در نسل هشتم وجود دارد.
3 دیدگاه
ahmad-black
من اتفاقی به نقد شما برخورد کردم، نقد خوبی بود، فدا
اما اومممم یه جاهایی به بازی سخت گرفتید، به شخصه معتقدم گرافیک و جلوه های بصری بازی خوب بود و نمره کلیم بهش 8.5 از 10ه
سجاد محمدیپور
ممنون ازت احمد جان
نسخهای که ما درحال بررسی کردنش بودیم مربوط به کنسول پلی استیشن 4 بود و ضعفهای فنی بازی تاحدودی به چشم میاد حقیقتا. کار ما اینه که با مخاطبون صادق باشیم وگرنه شاید برای «من» گرافیک بازی کفایت میکرد و شخصا موقع تجربه این دست بازیها چندان به جلوههای بصری اهمیت نمیدم (تکرار میکنم فقط برای من!). اما خب قطعا جلوههای بصری در فهرست معیارهای مخاطب گیم شات هست و ما اگر ضعفی دیدیم موظف به گفتنش هستیم. تشکر بابت نظر…
ahmad-black
اومممم جواب شما کاملا درست ولی من منظورم این بود گرافیکش “خوبه”!
هرچند نظر شما متفاوته