با نقد و بررسی بازی Cuphead در ادامه همراه ما باشید تا با دو فنجان و یک قوری بر دهکده دیوها قدم گذاشته و یک شرط بندی بزرگ را به شیطان ببازیم!
تنها ویژگی منحصر به فردی که از بازی Cuphead یک اثر موفق میسازد، چشمانداز سازندگان در خلق یک پلتفرمر چالشبرانگیز و دیدگاهی که نسبت به خلق چالش دارند است. در واقع بازی Cuphead نیمی از موفقیت کنونیاش را مدیون طراحی خارق العاده چالشهایش خواهد بود. منهای آن ما با یک سیستم هدایت بسیار ساده و سر راست طرف خواهیم بود که تا انتها تقریبا عاری از تنوع باقی میماند. در پس یک داستان بسیار ساده، دنیایی از چالشهای گوناگون در انتظار بازیکنان خواهد بود؛ چنان چه همین موضوع بهانه کافی یا بهتر است بگویم تنها بهانه موجود برای پیشروی در مراحل را به بازیکنان میدهد. شاید نتوان Cuphead را کاملا یک اثر مستقل دانست، اما به نظر میآید که ایده ابتدایی اثر در قالبی از رنگبندیهای کارتونی به بار نشسته و حسابی سرگرم کننده جلوه میکند. با تمامی این توصیفات، بازی Cuphead همچنان با یک تجربه کامل و بی نقص فرسنگها فاصله دارد. بیایید جزئیات این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم.
بازی Cuphead نه یک مدیوم جدید در عرصه ویدئو گیم خلق میکند و نه ویژگیهای یک اثر انقلابی را دارد؛ در عین حال المانهای آثار قدیمی را وام میگیرید و حسابی خلاقیت چاشنی کار میکند. همین خلاقیت هم تنها به گیمپلی اثر وابسته نبوده و اگر چه گهگاهی کمبود محتوا در ویژگیهای آن احساس میشود، اما در مجموع و به واسطه برخی المانها بازی به راحتی گلیمش را از آب بیرون میکشد. طراحی باسهای Cuphead خارق العاده است و قطعا بازیکنان را به وجد میآورد؛ البته که تازهکاران را عصابی و خشمگین میکند! باسهایی که با تغییر سطح دشواری، عملا هویتشان متحول میگردد. داستان بازی روایتگر دنیای دو شخصیت دوست داشتنی به اسم Cuphead و Mugman است که در جریان یک اتفاق ساده، شرط بزرگی را به شیطان میبازند و حالا میبایست برای جلوگیری از تسخیر شدن روحشان توسط او به جنگ با هیولاهای عجیب و غریب دنیایشان بروند. ماجرا از این قرار است که وقتی Cuphead و Mugman از خانه دور شدهاند سر از مکانی در میآورند که صاحب آن شیطان است. Cuphead بی آن که چیزی از هویت این مکان بداند وارد آن میشود و تا به خودش میآید متوجه میشود که سود زیادی از قمار کردن برده است. تا این که مالک اصلی مکان، یعنی همان شیطان (!) به سراغ آنها میآید و یک شرط بزرگ را پایه ریزی میکند. آنها شرط میبندند که اگر Cuphead پیروز شود او میتواند مالک تمامی امکانات این کازینو شود، اما اگر شیطان پیروز شود Cuphead و Mugman میبایست روحشان را تقدیم او کنند. سرانجام این ماجرای چند خطی و ساده، Cuphead شرط را میبازد و حالا میبایست برای جلوگیری از تسخیر شدن روحش توسط شیطان به مصاف با بزرگترین کابوسهای سرزمینشان بروند. کابوسهایی که واقعا چالشبرانگیزند.
داستان ساده و سرراست بازی به هیچ وجه نمیتواند جزوی از معیارهای بررسی اثر محسوب شود. تمام سناریوی اصلی بازی توسط چند دست نوشته و کتابهای مصور به نمایش گذاشته میشوند و در میانه راه تقریبا هیچ توجهی به آن نمیگردد. اگرچه برای Cuphead همین کفاف میدهد؛ چنان جه مخاطب با هدفی جز داستانسرایی پایش را به دنیای Cuphead گذاشته باشد، قطعا از تجربه این بازی لذت خواهد برد. Cuphead هم تقریبا هیچ ادعایی در بخش روایت داستان ندارد و عملا میتوان نام آن را در لیست عناوین عاری از بخش داستانی قرار داد.در آن سوی ماجرا ما یک گیمپلی چالشمحوری داریم که از چهار ویژگی ساده، تصمیم به خلق موقعیتهای دشوار گرفته است. بازی تنها حاوی چهار کلید جهتنما، دکمه پرش، جاخالی دادن و نهایتا شلیک کردن است و منهای آن تقریبا گیمپلی فاقد هرگونه تنوع قابل توجهی خواهد بود. Cuphead کاملا پتانسیل این را داشت که تنوع بیشتری به آیتمهای درون بازی داده و خصوصا در سلاح اصلی که تیر را به جهتهای تعیین شده شلیک میکند، واقعا کمبود تنوع لازم در نابودش دشمنان احساس میگردد. چه بسا که سیستم شوتینگ بسیار دست و پا بسته است و اگر چه در نگاه اول بازیکنان پیش خود میگویند «همین بازی را سخت کرده است»، اما در حقیقت ما با کنترل نه چندان قابل قبولی در سیستم شوتینگ و همچنین نامتعادل بودن مبارزات هنگام نبرد در حالت سخت مواجه خواهیم بود. البته در نقشه بازی یک فروشگاه برای افزایش سطح تواناییها و قابلیتهای بازیکن وجود دارد، اما این فروشگاه تقریبا هیچ کمکی در جهت افزایش تنوع مبارزات و همچنین سلاحها (که البته جز الزامات بازی نیست) به بازیکنان نمیکند.
بازی Cuphead حسابی چالش برانگیز است. چطور میتوان این حقیقت را انکار کرد، زمانی که ما در ثانیههای ابتدایی آن حسابی غافل گیر میشویم و مصداق یک Dark Souls واقعی در درک قابلیتهای شخصیت اصلی ناتوانیم؛ در این میان حتی بخش بسیار کوتاه آموزشی هم قرار نیست کمک رسان باشد. به شخصه نتوانستم مراحل بازی را برای مدتی طولانی به صورت دو نفره تجربه کنم و اگر چه احساس میکنم در این حالت تجربه لذتبخشتری انتظارم را میکشد، اما این موضوع همچنان نمیتواند جذابیت حالت تک نفره را انکار کند. در حالت دو نفره معمولا شانس بیشتری برای نابودی دشمنانتان خواهید داشت و علاوه بر تمامی امکاناتی که حالت تک نفره دارد، شما میتوانید پس از نابودی Cuphead یا Mugman آنها را بازیابی کنید. به این معنی که شرط اصلی برای نابودی و شکست خوردن در حالت دو نفره، نابودی هر دو شخصیت به صورت همزمان است که قطعا تجربه بازی را کمی ساده اما ایدهآلتر میکند. آن سوی ماجرا و در حالت تک نفره شما با دریافت سه ضربه دار فانی را وداع گفته و به دیدار حق میشتابید و دریافت کردن ضربه سوم به معنی تمام شدن کارتان ترجمه میگردد و این یعنی شروع دوباره. یکی دیگر از نکات جالب بخش دو نفره این است که شما میتوانید با تغییر سطح دشواری باسها، هویت مراحل را کاملا دگرگون کنید و اگر چه ما پیشتر حالت دو نفره را ایدهآلتر تعبیر کردیم، اما همچنان با یک Cuphead بسیار چالشبرانگیز رو به رو هستیم. زمانی که Mugman را با خود همراه میسازید، باید بدانید که تمامی باسها پس از دریافت ضربات بیشتری نسبت به حالت تک نفره از پای در میآیند و بعضا شیوه حملاتشان کاملا تغییر میکند. البته تغییر سطح دشواری در حالت تک نفره هم تغییراتی را هنگام نبرد با باسها بوجود خواهد آورد و از این جهت میتوان با قاطعیت گفت که Cuphead هیچگاه آسان نمیشود.
دنیای بازی Cuphead منظومهای از نقاشیهای متحرک و پویانماییهای متعلق به چندین دهه گذشته است که در عین قدیمی بودن، حسابی برای بازیکنان تازگی دارد. البته اشتباه نکنید؛ Cuphead به هیچوجه نمیخواهد نوستالوژیک به نظر برسد و این بازی در نوع خودش یک تولد دوباره از سبک انیمیشنهای قدیمی است. بازی حاول تنوع محیطی، رنگ بندیها و لول دیزاین بسیار ناجوانمردانهای بوده و گاها مصداق یک باس گردنکلفت از دنیای Dark Souls کفرتان را بالا میآورد. این سختی جذابیت خاص خودش را دارد و قطعا بازیکنانی پیدا میشوند که ذاتا جنون چالش دارند، اما قرار هم نیست که بازی Cuphead با بیقاعدگی مورد ستایش قرار بگیرد. Cuphead بیشتر شبیه به آن شروعی است که احتمالا رفته رفته پختهتر میگردد و رشد میکند و در نهایت ساعتها سرگرمتان میکند، اما گاها در این میان عدم وجود تعادل علی الخصوص در نیمه ابتدایی بازی آزارتان میدهد. برخی از باسهای ابتدایی کاملا قابل مقایسه با نمونههای انتهایی بازیاند که این اصلا خبر خوبی نیست. علاوه بر آن ما در نیمه ابتدایی به واسطه قواعد تعیین شده نمیتوانیم چندان از ویژگیهای عرضه شده توسط فروشگاه استفاده کنیم و همین موضوع حتی گاها چالشهای بزرگتری را نسبت به نیمه انتهایی بوجود میآورد. درحالی که احتمالا پس از اتمام بازی، زمانی که به ابتدا باز میگردید خیلی ساده باسها را نابود میکنید.
در بازی به واسطه عدم وجود سیستم پاداش، شما کاملا نون بازوی خودتان را میخورید. یک سری ویژگیهای موجود در Cuphead شما را به یاد دنیای Titan Souls میاندازد. ویژگیهایی که احتمالا Cuphead آن را از سازندگان Titan Souls وام گرفتهاند و البته آن را تعالی بخشیدهاند. شما درست مانند بازی Titan Souls با دریافت ضربات (که البته در Titan Souls تنها یک ضربه شما را نابود میکند) بزنده خواهید شد. همچنین ویژگیها و تواناییهای شخصیت اصلی چنان ناچیز است که باسها سخت به نظر میرسد و بیشتر شبیه به یک لغمه چرب و نرم برایشان خواهید بود. از طرفی هر یک از باسها بازهم مصداق بازی Titan Souls تنها از طریق چند شیوههای تغیین شده به سادگی از پا در میآیند و معمولا مسیرهای معمولی، شما را به سرانجام نگونبختان میرساند و باید در مقابل باسها کلی عرق بریزید. Cuphead تمامی این ویژگیها را در قالبی از رنگ و لعاب کلاسیک قرار داده و در پس زمینه، تمی از موسیقیهای دوستداشتنی قدیمی را برایتان پخش کرده است. ترکیب این دو ویژگی، بازی Cuphead را از حیث ظاهری تبدیل به یک اثر کلاسیک کرده، اما در باطن کاملا با ویژگیهای خلاقانهای رو به رو هستید.
حرف از جلوههای بضری شد؛ طراحی مراحل، باسها و محیط دائما در حال تغییر بازی چنان جلوه میکند که انگار در حال تماشای یک انیمیشن کارتونی هستید. اما در واقعیت زمانی که کنترل شخصیت اصلی را به دست میگیرید حسابی غافلگیر میشوید. Cuphead از نظر ظاهری بازی بسیار زیبایی است و حداقل برای اینجانب، تم گرافیکی اثر حسابی زیبا و خاطره انگیز جلوه کرد. باسها مدلهای بسیار متنوع از شیاطین عجیب و غریبیاند که به شکلی مداوم تغییر هویت میدهند. این تغییر هویت علاوه بر تغییر چالشها، ظاهر باسها را هم دگرگون میکند. برای مثال یکی از باسهای بازی که شبیه به یک پرنده خانه به دوش (!) است، پس از هر بار پیشروی در نابودی او تغییر هویت میدهد و علی رغم آن که در پایان کاملا مجهز به میدان میآید، چهره او حسابی تغییر میکند. اما بگذارید زیاد تند نرویم؛ اگر چه پیشروی در مراحل کاملا قابل لمس بوده و تغییر ظاهر باسها زیبا طراحی شده است، ولی هیچگاه شما نمیتوانید میزان اثر گذاری ضرباتتان بر روی دشمنانتان را تشخیص دهید. فرضا شما دقایقی را صرف ضربه زدن به یک باس فرضی میکنید و این باس تقریبا هیچ واکنشی نسبت به ضربات شما نمیدهد و دقیقا با توجه به یک سری واکنشهای از پیش تعیین شده (که در واقع اصلا ربطی به کارهای شما ندارد) واکنش نشان می دهند و وقتی تعداد ضربات دریافت شده به مقدار معقولی میرسد ناگهان تغییر هویت میدهند. البته قطعا با ایراد بزرگی رو به رو نیستیم، اما در عین حال بازی شرایط بهتری خواهد داشت اگر لااقل میدانستیم ضربات شخصیت قابل کنترل داستان چقدر بر روی باس تاثیر میگذارد یا حتی میزان باقی مانده از سلامتی باسها به تصویر کشیده میشد.
در نهایت زمانی که پایتان را به دنیای بازی Cuphead میگذارید با دریایی از چالشهای عموما بزرگ رو به رو خواهید شد. یک بازی خانوادگی مفرح که میتواند در حال دو نفره برای ساعتهای طولانی شما را سرگرم کند و البته که این سرگرمی حسابی عرق پیشانیتان را در میآورد. Cuphead یک بازی جدید در لباس آثار کلاسیک قدیمی است؛ ساختهای که ویژگیهای زیادی را از بازیهای نسل هشتمی و بعضا قدیمی وام گرفته، اما آن را تعالی بخشیده و نهایتا به اثری ایدهآل بدل کرده است. شاید در روزهایی که تمامی آثار چالشی موجود در بازار با ساختههای میازاکی مقایسه میشوند، اکنون فرصت خوبی برای تغییر الگوی اصلی بوجود آمده و سازندگان میتوانند ایدههایشان را در قابی دو بُعدی بگنجانند و Cuphead قطعا شروع این ماجرا تلقی میشود. سیستم گیم پلی بازی اگر چه بازیکن را حسابی محدود به چند کلید ساده میکند، اما در مقابل تنوع خوبی به باسها و مراحل بازی میبخشد تا نهایتا بازی Cuphead به ساختهای سرگرم کننده و مفرح بدل شود. در حال و روز کنونی نسل هشتم، تجربه Cuphead قطعا لذت بخش خواهد بود؛ در این سفر به فنجانهای ماجرا قطعا خوش میگذرد.
1 دیدگاه
madman
این بازی محشررررره
تازه موفق به تجربه ش شدم و بهش 9.5 از 10 میدم، حتمی تجربه ش کنید