Limbo یکی از آن دست بازیهایی است که در آن با هیچ دیالوگ، موسیقی، نوشته و حتی راهنمایی مواجه نمیشویم. شاید در نگاه اول آن را یک عنوان ۲ بعدی پلتفرمر در نظر بگیریم که تنها برای سرگرمی به وجود آمده است، اما به تدریج و با پیشروی در بازی سوالاتی به ذهنمان میرسد که احساس میکنیم جوابی دارند و بازی سعی دارد با فضاسازی خود به همه سوالات جواب دهد، اما نمیتوانیم به سادگی جواب سوالاتمان را پیدا کنیم. در ادامه با ما همراه باشید تا نگاهی بیندازیم بر داستان بازی limbo.
درواقع پیدا کردن تمامی نکات بازی و سر درآوردن از داستان و تئوریهای پشت پرده آن کار چندان راحتی نیست. به همین دلیل در این مطلب سعی کردهام با کنار هم قرار دادن تئوریهای مختلفی که به وفور در اینترنت پیدا میشوند، در حد توان داستان بازی را شرح داده و به جمعبندی کلی در رابطه با آن برسم. بنابراین، اگر تاکنون موفق به انجام این بازی نشدهاید، توصیه میکنم که از مطالعه ادامه مطلب صرف نظر کنید، چرا که در ادامه تمامی وقایع بازی به تفسیر شرح داده میشود.
همانطور که در جریان هستید، بازی limbo برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ توسط استودیوی دانمارکی «پلیدد» (PlayDead) به صورت انحصاری برای کنسول ایکس باکس ۳۶۰ منتشر شد. پس از یک سال از انتشار این بازی، استودیوی سازنده تصمیم گرفت تا آن را برای پلتفرمهای بیشتری پورت کند. به تدریج کار به جایی رسید که به جرات میتوان از limbo به عنوان یکی از در دسترسترین عناوین موجود در بازار یاد کرد. بازیکنان میتوانند این عنوان را بر روی پلی استیشن ۳، پلی استیشن ۴، ایکس باکس ۳۶۰، ایکس باکس وان، رایانههای شخصی، مک، لینوکس، اندروید، IOS و حتی کنسول دستی پلی استیشن ویتا نیز اجرا کنند.
بگذارید از معرفی بازی limbo دست برداشته و به اصل موضوع بپردازیم. سوالاتی که اکثر بازیکنان بعد از به اتمام رساندن این عنوان از خود میپرسند این است که چه ارتباطی میان نام بازی با وقایع آن وجود دارد؟ چرا کنترل یک پسربچه را برعهده داریم؟ آیا او مرده است؟ او چگونه و به چه علت وارد فضای خشن و مرگبار بازی شده است؟ آن دختربچه کیست؟ چرا اتفاقات ناخوشایندی در اطراف پسربچه در جریان هستند و او به چه علت با وجود این خطرات هنوز هم در بازی پیشروی میکند؟ آخر بازی چه اتفاقی میافتد؟
اول از همه بگذارید از نام بازی شروع کنیم، با جستجو کردن کلمه limbo در دیکشنری متوجه میشویم که در زبان فارسی به آن برزخ گفته میشود. در بسیاری از ادیان برزخ به جایی گفته میشود که بین بهشت و جهنم قرار دارد. برخی معتقد هستند که انسانها پس از مرگ وارد دنیای برزخ میشوند، برخی دیگر اعتقاد دارند که تنها کسانی وارد این دنیای میانه میشوند که کار ناتمامی دارند و باید آن را به اتمام برسانند. عده سومی هم وجود دارند که معتقد هستند، تنها بچههایی که هیچ گناه و اشتباهی مرتکب نشدهاند، به خاطر گناه اصلی که انسان بودن است، (اشاره به داستان آدم و حوا) وارد این دنیا شده و پس از وقوع آخرالزمان و پایان دنیا وارد بهشت میشوند.
حتما موافق هستید که دیدگاه سوم به جریانات بازی نزدیکتر است و ما در طول بازی به غیر از بچههای خردسال با فرد بالغی مواجه نمیشویم، اما با درنظر گرفتن دیدگاههای دیگر و مقایسه آنها با بازی limbo در مییابیم که تقریبا همه آنها با این عنوان مطابقت داشته و یک ارتباط کلی بین این سه دیدگاه با اتفاقات داخل بازی وجود دارد.
تئوریهای زیادی در باره اینکه پسربچه داستان چگونه وارد دنیای برزخ شده است، وجود دارد. اما به نظر بنده یکی از منطقیترین تئوریهایی که میتوان در این باره پیدا کرد که به اکثر سوالات بازی نیز جواب میدهد، تئوری «خانه درختی» است. خاطرتان است که بازی چگونه شروع میشود؟ در صفحه منوی بازی که درواقع اولین صحنه از این عنوان به شمار میرود یک خانه درختی را مشاهده میکنیم. بعد از شروع بازی پسربچه را میبینیم که چشمانش را بسته و بر روی زمین دراز کشیده است.
قبول دارم که در نگاه اول این صحنه اصلا مطلب مهمی را بیان نمیکند، اما در واقع limbo با زبان بیزبانی از همان اولین تصاویری که بر روی صفحه به نمایش میگذارد، در حال بیان داستان و رویدادهای بازی است. در واقع پسربچه داستان دراز نکشیده بلکه از روی خانه درختی افتاده است. او چشمانش را هم بسته و تا وقتی صفحه نمایش را لمس نکرده و دکمهای را فشار ندهید، در همان وضعیت باقی خواهد ماند. افتادن پسر بچه از خانه درختی به سوالات زیادی از جمله اینکه چرا محیط بازی دائم درحال دور و نزدیک شدن است؟ چرا جاذبه بازی در دقایق آخر تغییر میکند؟ و چرا پسربچه پس از تغییر جاذبه و برخورد با جسمی شیشه مانند به یک آرامش میرسد؟ پاسخ میدهد. در واقع limbo با فضاسازی خود سعی دارد این مطلب را بیان کند که پسربچه داستان مرده است و با باز شدن چشمانش، ما شاهد وارد شدن او به دنیای برزخ هستیم. همانطور که قبلا اشاره کردم، برزخ دنیای میانهای است که تا پایان یافتن دنیا و وقوع آخرالزمان ادامه مییابد، به همین خاطر است که مرگ در این دنیا معنایی ندارد. استودیوی سازنده با روشی هوشمندانه (که در بازی بعدی آنها نیز شاهد هستیم) المان مردن و احیا شدن دوباره را توجیه میکند.
استودیوی سازنده در توضیح بسیار مختصر از این بازی نوشته است که «پسربچه برای پیدا کردن خواهرش وارد برزخ میشود». پس تا این لحظه میدانیم که پسربچه داستان مرده و برای پیدا کردن خواهرش و فهمیدن این قضیه که چه بلایی سر او آمده است (کار ناتمام)، وارد برزخ میشود؛ اما این سوال پیش میآید که چرا پسربچه میخواهد از سرنوشت خواهرش مطلع شود؟ او که مرده است پس برایش چه فرقی دارد آینده خواهرش چه میشود؟ تنها جواب منطقی این است که این خواهر و برادر به همراه هم وارد خانه درختی شده و هردو بر روی زمین افتادهاند. پسربچه وقتی خودش را تنها میبیند، به دنبال خواهر خود شروع به ماجراجویی کرده و در بازی پیشروی میکند.
در بازی با خطراتی مواجه میشویم که همگی ریشه در زندگی گذشته پسربچه دارند. به عنوان مثال وجود عنکبوت غولپیکر به این موضوع اشاره دارد که پسربچه در زندگی گذشته خود از این موجودات وحشت داشته است. بچههای دیگری هم در بازی وجود دارند که سعی میکنند او را نابود کنند. با توجه به صحنهای از بازی که این بچهها دستان عنکبوتی مکانیکی را برای ترساندن پسربچه تکان میدهند، این ذهنیت در بازیکن به وجود میآید که در زندگی گذشته پسربچه داستان افرادی وجود داشتند که مدام او را اذیت کرده و از ترس او نسبت به عنکبوتها هم باخبر بودهاند.
شاید برایتان جای سوال باشد که کلمه «هتل» (Hotel) چرا در بازی وجود دارد و به چه علت این کلمه نیز به عنوان تله مرگبار توسط سازندگان در بازی قرار داده شده است؟ تئوریهای جالبی در این باره وجود دارند که یکی از جالبترین آنها که با تئوری خانه درختی نیز مطابقت دارد، به این موضوع میپردازد که پدر و مادر خانواده با یکدیگر اختلافات زیادی داشته و از یکدیگر جدا شدهاند، به همین خاطر است که خواهر و برادر داستان مجبور میشوند دائما به همراه یکی از والدینشان در هتل زندگی کنند. این موضوع باعث میشود که آنها از زندگی کردن در هتل متنفر شده و برای سرگرم شدن از آن خارج شوند و به بازی کردن در پارک و گذراندن اکثر اوقات خود در خانه درختی موجود در آن بپردازند که اتفاقی باعث میشود خانه درختی شکسته شده و آنها سقوط کنند.
تا اینجای مقاله به اکثر سوالات جواب داده شد، اما اصلیترین سوال هنوز بیجواب مانده است. در آخر بازی چه اتفاقی میافتد؟ پس از آنکه پسر بچه از جسم شیشه مانند عبور میکند، دختری را میبیند که بر روی زمین نشسته است و دارد دنبال چیزی میگردد. با نزدیک شدن پسربچه، خواهرش حضور او را احساس میکند و در همین لحظه بازی به پایان میرسد. صحنه آخر بازی نشان میدهد که این خواهر و برادر پس از افتادن، مردهاند. به همین علت است که وارد برزخ شدهاند و حضور یکدیگر را احساس میکنند. اگر به دقت به دختربچه نگاه کنیم، متوجه میشویم که در حال کندن زمین است. این میتواند بدان معنا باشد که دختربچه بازی limbo نیز همانند پسر بچه به دنبال برادرش بوده و ترسها و مشکلاتی را که در زندگی گذشته خود داشته است، پشت سر گذاشته و به خانه درختی رسید است.
اکنون که خواهر و برادر به یکدیگر رسیدهاند چه میشود؟ آیا به بهشت میروند؟ متاسفانه پایان بازی limbo آنچنان که تصور میشود، خوشحال کننده نیست و به خوبی و خوشی تمام نمیشود. بله خواهر و برادر یکدیگر را پیدا کردهاند، اما اکنون مجبور هستند تا پایان دنیا در برزخ بمانند. شواهد محکمی در این مورد وجود دارند، از جمله اینکه این خواهر و برادر در بازی نمیتوانند بمیرند و با کشته شدن، دوباره در نزدیکی همان مکان ظاهر میشوند. دلیل دیگر هم این است که در صحنهای مشاهده میکنیم که پسربچه به خواهرش نزدیک شده است، اما با رخ دادن اتفاقی صحنه عوض شده و خواهر او ناپدید میشود. این صحنه نشان میدهد که دنیای بازی به صورت پیوسته در حال تکرار شدن است و خلاصی از آن وجود ندارد.
آخرین دلیل اثبات این موضوع که خواهر و برادر موجود در بازی تا ابد در دنیای برزخ زندانی هستند نیز به صفحه منوی بازی برمیگردد. اگر با دقت به خانه درختی صفحه منو نگاه کنیم، بلافاصله متوجه میشویم که با خانه درختی آخر بازی فرق کرده است. پلههای آن افتادهاند، خود خانه درختی شکسته شده و حتی چمنهای اطراف آن نیز رشد کردهاند. این صحنه قصد دارد چه چیزی را به بازیکنان بگوید؟
درست حدس زدید، از وقتی که پسربچه خواهر خود را پیدا کرده زمان زیادی میگذرد، اما آنها همچنان در برزخ هستند. صدها بار هم این بازی را تکرار کنیم، باز هم با همان صحنهها مواجه میشویم و با تمام شدن بازی، باری دیگر به سکانس اول باز میگردیم. این مورد نه تنها مکانیزمهای گیمپلی را توجیه میکند، بلکه به نوعی با داستان و فلسفه بازی نیز مطابقت دارد.
4 دیدگاه
شهریار
ناراحت کننده بود Dx
hero jornal
خیلی ممنون واقعا دنبالش بودم
حامد توسلي
سلام. شما اشاره ای به حضور پشه ها در زیر خانه درختی نکردید. قطعاً معنا دارد.
سیامک
قسمت زیادی از داستان رو اشتباه توضیح دادید… اون هم به طرزی فجیع!