حدود دو هفته از آغاز فصل هفتم سریال Game of Thrones (بازی تاج و تخت) میگذرد و با توجه به اینکه تنها یازده قسمت تا پایان این حماسه بینظیر باقی مانده است، نگاهی به بهترین قسمتهایی که موفق شدهاند ما را به وجد بیاورند و بینندگان را در مقابل صفحههای نمایش میخکوب کنند، انداختهایم.
۱۵ مورد از صحنههای نفرتانگیز و زننده سریال Game of Thrones
قدرتمندترین سلاحهای سریال Game Of Thrones
۱۵ دلیل که دنریس در سریال Game of Thrones نباید بر تخت آهین بنشیند
۱۶ شخصیتی که بیشترین احتمال مرگ را در فصل هفتم سریال Game Of Thrones دارند
۱۵ نبردی که باید در سریال Game Of Thrones رخ دهند
پیشبینیهای فصل هفتم Game of Thrones؛ مقدمهای بر پایان فانتزینامه وستروس
سعی داشتیم که با در نظر گرفتن تمامی فرمولهایی که از یک قسمت شصت دقیقهای تمام و کمال انتظار داریم، پانزده قسمت که در خالصترین و تعالیترین حالت ممکن قرار دارند و یک سر و گردن نیز از سایر قسمتها بالاترند، گلچین کرده و به شما معرفی کنیم. مرگهای شوکه کنند و صحنههای مبارزه حماسی زیادی در طول سریال وجود دارد که انتخاب بهترین میان آنها تقریباً غیر ممکن به نظر میرسد؛ با این حال صحنهای که تقریباً تمامی مخاطبان پر و پا قرص سریال، با آن خاطره داشته و تا مرز جنون نیز آن را پیش برده، درون قسمتهای بزرگ سریال وجود داشته و ما نیز سعی کردیم تا این لحظات ناب را خارج از مبارزات عظیم سریال که خود به تنهایی میتوانند یک لیست کامل را پر کنند، رتبهبندی کنیم. با توجه به این موضوعات، کلی نامزد افتخاری و قسمتهای جا مانده از این لیست به وجود میآیند که خیلی سریع به آنها میپردازیم تا وارد لیست اصلی شویم: قسمت «و نگهبانی او پایان یافت» که چهارمین قسمت از فصل سوم بود، شامل بخش مشهوریست که دنریس واژه «Dracarys» را به کار میبرد. همینطور قسمت پایانبندی فصل اول، یعنی «آتش و خون» نیز به لیست راه پیدا نکرد و این موضوع در رابطه با محاکمه تریون در قسمت «قوانین خدایان و آدمیان» نیز بر قرار است. در همینجا امیدوارم که سیزده قسمت باقی مانده از فصل هفتم و هشتم، به تنهایی بتوانند یک لیست کامل از برترین لحظات کل سریال را برای طرفداران به وجود بیاورند.
رتبه پانزدهم: فصل ششم، قسمت دوم؛ «خانه»
اصلیترین دلیل مشهور بودن قسمت «خانه» بیشتر به دلیل سکانس بازیابی بدن بی جان جان اسنو است؛ ولی این قسمت به تنهایی نیز قسمتی بسیار قوی است که به سوالات مکرر طرفداران که در طی یازده ماه اخیر جمع شده بود، پاسخ داد. ما همچنین انتظار بیشتری کشیدیم تا باری دیگر داستان بر روی شخصیت برن، متمرکز شود. برن درست به مانند پدرش که در اولین قسمت سریال، تیراندازی پسرش را تماشا میکرد، مشغول تماشای خاطرات گذشته از پدر جوانش در حین تیراندازی بود. روس بولتون (Roose Bolton) تبدیل به اولین طلفات شوکه کننده در فصل ششم شده و درست در زمانی که تئون در حال یک خداحافظی احساسی با سانسا است، عمو یورون با یک ورود حماسی به قلعه Pyke، خودش را به جریان سریال اضافه میکند. در این میان، تریون نیز دست به انجام کاری میزند که تنها از عهده یک تیریون لنستر بر میآید؛ دست دوستی به سمت چند اژدها دراز میکند! سخنرانی وی در هنگام آزادی رگال و ویزرین، قطعاً حماسی ترین لحظه قسمت میبود، اگر که جان اسنو این موقعیت را از وی نمیدزدید. به راستی که زنده شدن جان اسنو، آنقدر دقیق و محتاطانه پیریزی شده که، با وجود اینکه میدانیم پس از ماهها قرار است اتفاق بیافتد، ولی باز هم برایمان یک غافلگیری به وجود میآورد.
رتبه چهاردهم: فصل سوم، قسمت سوم؛ «قدمگاه مجازات»
در طی دو بخش اول قسمت «قدمگاه مجازات» اتفاق آنچنان بزرگی رخ نمیدهد که امیدمان را برای یک قسمت بینظیر بالا ببریم؛ ولی استفاده مناسب و شگفتانگیز از کمدی بصری باعث شده که همان بخشها نیز برایمان تبدیل به یک تغییر بسیار خود در طی سریال شوند. خداحافظی ناشیانه آریا با Hot Pie که با نان دندانهدار گرگ شکلی که Hot Pie برای آریا پخته کامل شده است. همچنین رقابت میان سرسی و تیریون بر سر میز جلسه شورا، آن هم به وسیله صندلیها، از جالبترین نکات این قسمت است. توانایی بالای پادریک (Podrick) در برخورد با بانوان نیز از خنده دارترین لحظات تمام سریال است. پس از اینکه این قسمت به پایان خود نزدیک میشود، شما باری دیگر گول امنیت غیرواقعی را که سازندگان تدارک دیدهاند میخورید. جیمی لنستر، در یکی از کلیدیترین و مهمترین لحظات تمام سریال، دست خود را از دست میدهد. برای بسیاری، این صحنه بسیار لذت بخش است، زیرا این جیمی بود که برن را در اولین قسمت از سریال، فلج کرد و حال خود نیز باید از همین عارضه رنج ببرد. این سکانس همچنین اولین باری است که برای جیمی احساس همدردی کرده و درست از همین لحظه به بعد است که وی در مسیر رستگاری قرار گرفته و تبدیل به یکی از دوست داشتنیترین شخصیتهای سریال میشود.
رتبه سیزدهم: فصل اول، قسمت ششم؛ «یک تاج طلایی»
نیمه اول از اولین فصل سریال، بیش از اینکه به موضوع جدی و خاصی بپردازد، بیشتر در حال ساختن یک داستان فانتزی و آماده سازی مخاطبان بود، ولی قسمت ششم، برای اولین بار مخاطب را با بعد مخفی سریال که تا پایان آن فصل به خوبی با آن آشنا خواهید شد، همراه کرده و تازه شروع به گرم شدن کرد. «یک تاج طلایی» اولین قسمتی است که در آن، یک شخصیت کلیدی و مهم در سریال کشته میشود. در این قسمت، کال دروگو (Khal Drogo) یک دیگ حاوی طلای مذاب را بر سر ویسریس تارگریان (Viserys Targaryen) خالی کرده و همزمان، دنریس را از چنگال کنترل کننده برادرش خلاص میکند. پس از این قسمت بود که ما تازه با واقعیت خشن و جدی بازی تاج و تخت آشنا شدیم. از طرفی دیگر، بران (Bronn) قبول می کند که برای ضمانت تیریون در دادگاه، دست به محاکمه بر اساس مبارزه بزند. این موضوع علاوه بر معرفی کردن یکی از اولین یاران وفادار به تیریون، یکی از سرگرم کنندهترین دوئلهای رو در رو را در طی سریال به ما نشان میدهد. از طرفی دیگر، در مقر امپراطوری، ند استارک در حال حکومت موقت خود بوده و کارها را سر و سامان میدهد؛ وی در حال پیگیری اعدام کوهستان و همچنین کشف راز بچههای رابرت باراتیون بوده که در اصل فرزندان جیمی لنستر میباشند.
رتبه دوازدهم: فصل چهارم، قسمت نهم؛ «نگهبانان دیوار»
«نگهبانان دیوار» آنقدر حماسی و بینظیر است که تا بدین جا، قطعاً تبدیل به یکی از محبوبترین قسمتهای مخاطبان سریال شده بود. قسمتی که از ابتدا تا انتها در طی یک نبرد حماسی رخ میدهد و البته شاهد رد و بدل شدن احساسات و حرفهای ناگفته فراوانی نیز هستیم. متاسفانه تنها ایراد اصلی این قسمت این بوده که بر خلاف سایر قسمتها، داستان روایی آنچنانی برای تعریف کردن وجود ندارد و ازین جهت یک نکته منفی برای آن حساب میشود. با اینکه به مقدار کافی موارد شوکه کننده وجود دارد، ولی این قسمت از نظر شوکه کنندگی به هیچ وجه به قسمت قبلی خود یعنی، «کوه و افعی» نمیرسد و یا حتی از نظر عظمت به قسمت بعدی خود یعنی «فرزندان»؛ با این حال قرار نیست که با یک قسمت معمولی و یا ضعیف رو به رو باشیم. هر تیری که در طی این قسمت پرتاب میشود، با مخلوط شدن با موسیقی حماسی و هیجان انگیر سریال، پتانسیل کافی را برای حضور در این لیست دارند، ولی قدمهای سهمگین غول عظیم الجثه و شجاعت مردان دیوار، خود به تنهایی یکی از لحظات بینظیر این قسمت است. حتی در قسمتی که تنها به نبرد اختصاص داده شده است، سریال شخصیتهای فوق العاده خود را فراموش نمیکند. سم در این قسمت به خودش آمده و شجاعتی بینظیر کسب میکند؛ Grenn در قهرمانانهترین حالت ممکن، جانش را فدا میکند و در نهایت نیز، جان عشق زندگیاش را در طی یک پایان بیرحمانه از دست میدهد.
رتبه یازدهم: فصل سوم، قسمت پنجم؛ «بوسیده شده با آتش»
بر خلاف رتبه قبلی، هیچ موضوع حماسی و فوق العاده جذابی در رابطه با این قسمت از فصل سوم وجود ندارد؛ ولی «بوسیده شده با آتش» آنچنان قدرتمند، مسیر خود را شروع کرده و به پایان میرساند که باعث شده، هر لحظه از آن تماشایی و خیره کننده از آب در بیاید. متاسفانه نکتهای که سازندگان از همان ابتدا آن را برای ما برنامه ریزی کرده بودند، دختر استنیس یعنی پرنسس شیرین (Shireen) بود که در این قسمت با عنوان «بوسیده شده با آتش» به ما معرفی میشود، و همانطور که میدانید، وی در نهمین قسمت از فصل پنجم یعنی «رقص اژدهایان» توسط همین آتش بوسیده شده و از دنیا میرود. از این موضوع که بگذریم، قیافه سرسی، زمانی که به وی میگویند که باید با لوراس تایرل (Loras Tyrell) ازدواج کند، بسیار دیدنی است. با این حال، کلیدیترین لحظه این قسمت، زمانیست که جیمی لنستر لحظاتی صمیمی را با برین (Brienne) در لحظات نهایی قسمت میگذراند و جیمی حقیقت پشت لقب «شاه کش» را بر ملا میکند. از دیگر اتفاقات مهم این قسمت میتوان به ملاقات جان با ایگرت در غاری منزوی، اعدام ریچارد کارستارک (Rickard Karstark) توسط راب و در نهایت زنده شدن بریک دونداریون (Beric Dondarrion) از مرگ اشاره کرد که همگی در کنار هم یک قسمت فراموش نشدنی را تشکیل دادهاند.
رتبه دهم: قسمت نهم، فصل ششم؛ «نبرد حرامزادهها»
اگر با یک سریال و رسانه دیگری غیر از بازی تاج و تخت سر و کار داشتیم، «نبرد حرامزادهها» بدون شک به دلیل عظمت و بزرگی، تبدیل به بزرگترین و بهترین قسمت آن سریال میشد؛ ولی از آنجایی که با یک سریال معمولی سر و کار نداریم، میدانیم که هر چه پایین تر برویم، با پدیدههای عجیبتر و پیچیدهتری رو به رو میشویم. جدا از جنگهای کلیشهای که با نام قسمتهای نهم کلید خوردهاند، اگر عظمت جنگ وینترفل را کنار بگذاریم، پیروزی جان اسنو، به موقع سر رسیدن سانسا و انگشت کوچک و کشته شدن رمزی بولتون، تقریبا تمام استانداردهای شوکه کننده و رسمیای هستند که بازی تاج و تخت در طی این سالها به ما نشان داده است؛ با این حال این یک قسمت عادی نبوده و همانند نبرد فصل چهارم، «نبرد حرامزادهها» تماماً بر روی مقیاس خلاصه میشود. حتی در شهر Meereen، ما سکانس عجیب و غیر منتظرهای از متحد شدن دوباره اژدهایان میبینیم که به راحتی پتانسیل این را دارد که یک سر و گردن از سایر قسمتهای سریال بالاتر باشد. زمانی که آن قضیه تمام شده و ما به سراغ نبرد اصلی در شمال میرویم، تقریباً تمام قسمت پدیدهایست که تا به حال نمونهای از آن را به چشم ندیدهایم (حداقل نه در قالب یک مجموعه تلویزیونی). در واقع در چه سریالی میتوانید ببینید که یک غول عظیم الجثه، یک سرباز را به دو نیم تقسیم کرده، یک نفر در کوهی از اجساد در حال غرق شدن باشد، و یا یک مرد خود را آماده کند که به تنهایی با یک ارتش اسب سوار رو به رو شود؟ «نبرد حرامزادهها» به تنهایی، استانداردهای تلویزیون را یک بار برای همیشه تغییر داده است.
رتبه نهم: قسمت هشتم، فصل پنجم؛ «هاردهوم»
با اینکه فصل پنجم به آرامی و کندی، شروع به ساختن ساختار سریال و متحد کردن همه با هم بود، قسمت هشتم از ناکجا آباد سر از تلویزیون در آورد و با یک قتل و عام طولانی به همراه خودنمایی ترسناک وایت واکرها که در نهایت به پیروزی آنها منجر شد، تا حدودی پرونده سریال را به طور کامل بست! بر خلاف قسمتهای مربوط به نبرد گذشته، «هاردهوم» به مخاطبان کتابها نیز تجربهای جدید که پیشتر با آن رو به رو نشده بودند، ارائه میکند. البته کاملاً مشخص است که چرا پایان این قسمت در رمان ذکر نشده است. نه به خاطر اینکه تماشای این لحظات اکشن در قالب تصویر بسیار لذت بخشتر باشد، بلکه مشاهده کنیم که فلز والریایی قابلیت کشتن وایت واکرها را دارد (که پیش تر از این موضوع آگاه بودیم) و تنها فردی نیز که در کتاب، به توسط وایتها تسخیر میشود، یک زن وحشی است که پیشتر در همان قسمت با وی آشنا شدیم و البته در سریال، علاوه بر وی شاهد تبدیل تمامی یاران مرده جان به وایت واکر هستیم. حتی اگر قسمتهای بلاک باستر و عظیم سریال را به دلیل تنها نمایش جلوههای ویژه و داستان کمتر، سرزنش کنیم، نمیتوانیم منکر این موضوع بشویم که «هاردهوم» در میان لحظات خسته کنندهای که تا اواسط فصل پنجم بر پیکر سریال حاکم شده بود، همانند یک معجزه به موقع برای نجات آن شتافت. در میان همه استرسهایی که در طول این سریال به بیننده وارد میشود، تصویر چهار اسب زامبی آخرالزمان که در سایههای بالای کوه استادهاند و همینطور صورت خونسرد پادشاه شب، آن هم زمانی که مردهها در حال زنده شدن هستند، صحنههایی نیستند که به راحتی بتوان فراموش کرد.
رتبه هشتم: قسمت اول، فصل چهارم؛ «دو شمشیر»
اگر بخواهیم این قسمت را در یک جمله توصیف کنیم، قطعاً بهترین واژهها: «آریا، سگ شکاری (The Hound) و یک اتاق پر از مرغ» میباشند. آغازگر فصل چهارم، بهترین حضور میسی ویلیامز (Maisie Williams)، بازیگر نقش آریا استارک، در طول سریال است. در این قسمت، آریا جهت پس گرفتن شمشیری که برادرش جان به وی هدیه داده، وارد میخانهای میشود که توسط مردان لنستر تسخیر شده است. هم وی و هم سگ شکاری، در طی این مدت کوتاهی که در میخانه سر میکنند، تعدادی از بهترین و جالبترین دیالوگهای تمام سری را به زبان میآورند (به عنوان مثال: «اگه یه کلمه دیگه از تو اون دهن گشادت بیرون بیاد، شاید مجبور شم که همه مرغای این جا رو بخورم!»). درست پس از این قسمت بود که این تیم دو نفره، تبدیل به یکی از محبوبترین و دوست داشتنیترین گروهها در میان سریالها شدند. در مقر پادشاهی، تایوین لنستر (Tywin Lannister) مکان خودش را به عنوان قدرتمندترین مرد وستروس با سوزاندن شمشیر والریایی ند استارک و تبدیل آن به به دو شمشیر اقتدار میبخشد. اوبرین مارتل (Oberyn Martell) نیز طوری وارد پایتخت میشود که انگار تمام مدت، مالک آنجا بوده است و تنها با دو سکانس، خود را به عنوان یکی از مهمترین شخصیتهای تمام سریال به بینندگان معرفی میکند.
رتبه هفتم: قسمت هشتم، فصل چهارم؛ «کوه و افعی»
زمانی که از نقشه نهایی اوبرین مارتل رونمایی میشود، آبشار سرخ دورن تنها دلیلش برای حضور در مقر پادشاهی را زمین زدن کوهستان، یک بار برای همیشه اعلام میکند و برای به انجام رسیدن اینکار، در یک محاکمه بر اساس نبرد، برای نجات جان تریون وارد عمل میشود. البته قبل از آن شاهد نمایشی خیره کننده از خواهران استارک در واله هستیم. ابتدا در مقابل قتل لایسا که توسط انگشت کوچک رخ داده است، درست زمانی که نزدیک به رو شدن دست وی رسیده است، سانسا به نفع وی شهادت داده و او را نجات میدهد. از طرفی دیگر خواهر کوچکتر یعنی آریا نیز به سفر خود با سگ شکاری پایان داده و با خنده به موقعاش پس از شنیدن خبر فوت خالهاش، امید سندور کلیگین را برای رسیدن به طلاهای فراوان، به طور کلی از بین میبرد. در نهایت به مقر فرماندهی بر میگردیم و شاهد بهترین نبرد تک به تک در تمام مجموعه بازی تاج و تخت میباشیم. اوبرین مارتل در مدت کوتاهی که در سری به سر برد، تبدیل به یکی از محبوبترین و مشهورترین شخصیتهای مجموعه شد و امید به برد وی از همان ابتدا به شدت بالا بود؛ ولی چیزی که مخاطبان ساده فراموش کردهاند، این است که چه کسی این داستان را نوشته است. مرگ زودهنگام آبشار سرخ، شبکههای اجتماعی را تا معرض فروپاشی پیش برد. این اتفاق درست یک سال و نیم پس از رخ دادن عروسی سرخ بود و ثابت کرد که اتظارات مخاطان قرار نیست آن طور که میخواهند بر آورده شده و همه چیز در نهایت نتیجه معکوس خواهد داد.
رتبه ششم: قسمت پنجم، فصل ششم؛ «در»
فصل ششم تا بدین جای کار آغاز و ادامه ای قدرتمند را تجربه کرده بود، ولی به طور قطع، هیچکس نمیتوانست پیش بینی کند که ناراحت کنندهترین و غم انگیزترین مرگ سریال در پنجمین قسمت این فصل رخ دهد. معمولاً و به طور سنتی، سریال لحظات و اتفاقهای مهمش را برای قسمتهای نهم و دهم ذخیره میکند و برای آنها نیز کلی تدارکات میبیند. با این حال «در» تمام سنتهای گذشته را زیر پا له کرده و صحنه به شدت ناراحت کننده مرگ هودور که تماشای آن، از تماشای منفجر شدن کله اوبرین مارتل نیز سختتر است، در پیش چشمانمان به نمایش در آمد. با مرگ اوبرین، ند استارک، راب و حتی کتلین استارک، سریال به شدت پیشرویاش را بر اساس فرمولهای شوکه کننده قرار داد که پردازش اتفاقاتی که در حال رخ دادن است، برای بیننده کمی دشوار میشود. با این حال، قسمت «در» از این حمله ناگهانی به بیننده خودداری کرده و با قرار دادن تمامی اتفاقاتی که قرار است پیش از رخ دادن مرگ، رخ دهند، شما را پیش از عامل شوکه شدن، به عامل ناراحتی فراوان سوق میدهد. باید از بازی هنرمندانه بازیگران شخصیت هودور در کودکی و بزرگسالی، که به خوبی توانستند، لحظات ناراحت کننده را برایمان، آن هم تنها با استفاده از یک کلمه، به تصویر بکشند، یک تشکر جانانه بکنیم. جدا از این موضوع که تقریباً تمام بار هنری قسمت را به دوش میکشد، لحظات احساسی دنریس با سر جوراه بسیار زیبا به تصویر کشده شده و همچنین فهمیدن اینکه وایت واکرها چگونه به وجود آمادهاند، نیز از نکات مهم این قسمت است.
رتبه پنجم: قسمت نهم، فصل اول؛ «بیلور»
نکته اصلی در رابطه با این قسمت، که به گونهای پایه گذار اصلی سیستم شبانه روزی شوک در طول سریال بازی تاج و تخت است، این است که، حتی با این وجود که ند استارک، که از ابتدا به عنوان شخصیت اصلی سریال به ما معرفی میشود، به عجیبترین شکل ممکن کشته میشود، ولی باز هم تماشاگران میدانند که قرار است با پدیدهای، بزرگتر از یک سریال تلویزیونی معمولی دست و پنجه نرم کنند و به همین دلیل است که تا پایان مسیر، به تماشا مینشینند. با این حال، این مرگ یک مرگ طبیعی به مانند فیلمهای حماسی دیگر که یک موسیقی نیرومند در پس زمینه در حال پخش است و شخصیت اصلی نیز در حال ادای کلمات سنگین و پایانی است، نیست. مرگ ند استارک به دلیل رسوایی و قبول وفاداری به جافری است و به گونهای وی با شمشیر خودش کشته شده و هیچگاه نباید این ریاضت را میپذیرفت. سریال بازی تاج و تخت پس از آن فصل ابتداییاش، در طی سالهای اخیر تغییرات فراوانی را شامل شده و رفتن به مکانهای عظیمتر و بودجههای بزرگتر، از حال و هوای فصل ابتدایی فاصله گرفته است؛ با این حال مرگ سر راست و مینیمالیسم ند استارک، به گونهای راوی تمام چیزهایی است که شما نیاز دارید تا در باره این مجموعه بدانید. قدرتمندترین نکتهای که در رابطه با این قسمت وجود دارد، این است که در طول قسمت، شما هیچ سرنخی از بلایی که قرار است بر سر ند بیاید ندارید و تا آخرین لحظه نیز نمیتوانید آن را باور کنید. علاوه بر این، این قسمت شامل دستگیری جیمی لنستر توسط راب، ملاقات تیریون با شی برای اولین بار است که ذهن شما را به طور کلی از ساختار اصلی این سریال بینظیر گمراه میکنند.
رتبه چهارم: قسمت نهم، فصل سوم؛ «باران کستمیر»
کلیدیترین و معروفترین لحظه در کتابهای سری، یعنی عروسی قرمز، لحظه ایست که سازندگان به دلایل مشخصی، به سختی برای رسیدن به آن تلاش کردند. در میان تمامی مرگها و خشونتهایی که بازی تاج و تخت تا بدین جا به نمایش گذاشته است، هیچ یک به این اندازه جنجال ساز نشدهاند. حتی هنوز نیز طرفداران در به سختی در حال دست و پا زدن و دوری از اسپویلها میباشند و میدانند که عروسی در این سریال به هیچ وجه معنی خوبی نمیدهد. ما از تمام آن جریان دلخراش میگذریم و به آن اشارهای نمیکنیم، ولی سکوتی که پس از پایان قسمت بر فضای تیتراژ حامل است، بر خلاف آهنگ گوش نوازی که در پایان هر قسمت میشنویم، باعث میشود که تا چند لحظه طولانی به فکر فرو برویم و تا مدتها نیز در این شوک عجیب و غریب باقی بمانیم. سگ شکاری، آریا را که به شدت نزدیک به خانوادهاش است و در حال ملحق شدن به آنهاست، از خطر مستقیم نجات میدهد (درست مانند برن و جان که در در ابتدای قسمت، حال رسیدن به یکدیگرند)؛ خوشحالیم که این اتفاق رخ میدهد و مجبور به تحمل مرگ یکی دیگر از محبوبترین شخصیتهای سریال نیستیم. در نهایت، نگاهی که در چشمان کتلین استارک است، آن هم زمانی که پسر بزرگش را به قتل میرسانند، تقریباً پرونده را برای مدتی میبندد. راب استارک در جنگها، دستاوردهای فراوانی کسب کرده بود و روس بولتون، یکبار برای همیشه به تغیان استارکها که از ابتدای سریال در حال حمایت از آن بودیم، پایان داد.
رتبه سوم: قسمت دهم، فصل چهارم؛ «فرزندان»
تقریباً تمام شخصیتهای باقی مانده، داستانی برای جمع کردن در پایان فصل چهارم دارند؛ ولی بر خلاف سایر پایان فصلهای دیگر، اینبار این جمع کردن شامل انتقال به مرحلهای والاتر است. ناوگان استنیس، جان را از دست وحشیها نجات میدهد، کلاغ سه چشم معرفی شده و آغاز سفر آریا استارک به براووس که ماجراجوییهای فراوانی را برای این استارک جوان رغم میزند، احتمالات و شایعات فراوانی را به میان کشیده است. با این حال، در این قسمت، هیچ چیز به اندازه مرگ تایوین لنستر، کلیدی و فراموش نشدنی نیست. مرگ تایوین به دست پسرش تیریون، بدون شک بهترین ساختار نوشتاری، بازیگری و کارگردانی را که سری بازی تاج و تخت تا به حال به خود دیده را درون یک برداشت بینظیر قرار داده است. تایوین در این نقطه ادعا میکند که تیریون فرزند وی نیست و جالبتر از همه اینکه تیریون ثابت میکند که وی قطعاً فرزند پدرش است؛ این اثبات ابتدا با بر ملا کردن صحبتهای گول زننده پدرش به دست آمده و دوم نیز با کشیدن ماشه. در نهایت شاهد سکانسی فراموش نشدنی از سگ شکاری محبوب هستیم که برای دفاع از آریا در برابر برین، به سختی مجروح شده و در مقابل پاداش نیز تقاضای مرگ میکند و آریا نیز در مقابل تمام کارهایی که سر کلیگین برای وی انجام داده بود، از این درخواست، سر باز میزند.
رتبه دوم: قسمت دهم، فصل ششم؛ «بادهای زمستان»
برای آنهایی که فکر میکردند، «نبرد حرامزادهها» حرفهای ناگفته و پرونده سریال را تا حدودی بست، قسمت نهایی و آخرین چیزی که تا به امروز از سریال بازی تاج و تخت پخش شد، تقریباً زمین تا آسمان تکان دهنده بود و چیزی که به نظر خیلی سرهم بندی شده و بینظم به نظر میرسد، یکی از بهترین و قدرتمندترین قسمتهای تمام سریال است. آهنگساز سریال، آقای رامین جوادی، در بهترین حالت ممکن قرار دارد؛ وی ابتدا قضایا را پیش و پس از ماجرای با خاک یکسان کردن سالن شورای گنجشک اعظم، با موسیقی تنش زایش، متشنج کرده و در ادامه، سفر بزرگ دنریس با کشتیها را به مقصد وستروس، با موسیقی حماسیاش، دلنشین میکند. در ادامه، همه چیز به بهترین نحو ممکن پیش میرود؛ آریا در پی والدر فری و خانوادهاش، مواجه بینظیر سر داووس با ملیساندرا که به زیباترین وجه ممکن به تصویر کشیده شده است، دنریس که به تیریون جایگاه دست راست ملکه را میدهد و مارهای شنی که با لورد واریس (که به شکل عجیبی در دورن ظاهر شد) وارد بازی میشوند؛ با این حال، با وجود تمامی این لحظات جذاب، باری دیگر جان موقعیت را از سایر شخصیتها دزدیده و هم به عنوان تنها پادشاه حقیقی شمال اینکار را انجام میدهد و هم در یک بازه زمانی متفاوت. در برج سرخوشی، جایی که برن متوجه میشود که برادرش در اصل، پسر عمهاش است، میفهمیم که تمام این دردسرها، ارزش صبر کردن را داشت. حال که خیال مخاطبان راحت شده و جان نیز به عنوان پادشاه حقیقی شمال برگزیده شده است، همه چیز برای پیش روی در داستان گسترده بازی تاج و تخت محیا است.
رتبه اول: قسمت نهم، فصل دوم؛ «بلکواتر»
معیار اصلی قسمتهای مربوط به نبرد در سریال بازی تاج و تخت، بدون شک به قسمت «بلکواتر» در فصل دوم بر میگردد. تصویری از آتش وحشی که در حال خوردن و نابودی ناوگان استینیس میباشند، قدرت بینظیر تیریون در سخنرانی، اولین ادعای بزرگ استنیس در صعود از پلههای مقر فرماندهی و ترس جافری از ورود به صحنه نبرد و مخفی شدن در سوراخ موش، همگی فرمولهای لازم را برای ساخت یک قسمت تکرار نشدنی به مدت شصت دقیقه در سریال محبوب بازی تاج و تخت فراهم کردهاند. کارگردان این قسمت نیازمند تقدیر بسیاری است، زیرا تمامی عوامل عظیمی که در ساخت این قسمت به کار گرفت را تنها در یک هفته جمع آوری کرد، زیرا کارگردان قبلی در آخرین لحظه پروژه را به دلیل مشکلات شخصی رها کرده بود. بازیگر نقش تریون لنستر، پیتر دینکلیج (Peter Dinklage) برای بازی بینظیرش، نامزد دریافت جایزه امی شده و جالبتر اینکه، فیلمنامه این قسمت توسط شخص جورج آر آر مارتین (George R. R. Martin) نویسنده اصلی رمانهای سری، نوشته شده بود. و با بودجه باورنکردنی هشت میلیون دلاریاش، «بلکواتر» بدون شک بزرگترین قسمت و نقطه عطف سریال بازی تاج و تخت است.
به نظر شما چه قسمتی از قلم افتاد؟ نظراتتان را به اشتراک بگذارید.